سیاوش دانشور
جامعه ایران در حال یک دگرگونی وسیع است. معیارها، ارزش های سنتی و اسلامی و ناسیونالیستی که برای مدتها و بدرجات مختلف روی چهارچوبهای فکری و فرهنگی و ایدئولوژیک تاثیر میگذاشتند و آنها را بازتولید میکردند، بسرعت در قلمروهای مختلف زندگی اجتماعی رنگ میبازند. چهارچوبهائی در حال انقراض اند و جامعه آبستن تولدی دیگر است. اگرچه برای برخی هر خبر و هر واقعه معین میتواند جای شگفتی باشد و یا درخود نگریسته و تحلیل شود، واقعیت اما اینست که ما با یک تحول بنیادی در جامعه روبرو هستیم. تحولی که اجزای مختلفی دارد و در هر مرحله گوشه ای از آن خود را نشان میدهد. یک مسئله اساسی جامعه ایران شکاف نسلی است که بناگزیر تاثیرات جدی و بخشا پایدار بر تمام وجوه زندگی اجتماعی دارد. پیامدهای شکاف نسلی و نیازهای جامعه جوان ایران، خود را در تحمیل قالبها و بخشا تغییرات رادیکال در قلمروهای اخلاقیات، ارزشها، روش و سبک زندگی، برخورد به مذهب، رابطه زن و مرد، خانواده، روابط جنسی، ازدواج و طلاق، سلیقه موزیک، رابطه با حکومت و قوانین، سبک مبارزه و اعتراض سیاسی منعکس میکند. پیامدهای شکاف نسلی ساده نیست و با هیجان و دستور حکومتی رفع نمیشود. این مسئله، نه فقط در تقابل با بنیانهای قدیمی و ظاهرا پذیرفته شده قرار میگیرد بلکه در نگاه به تجارب نسل های پیشین و کمبودهای آن، برای شکل دادن به آینده و طرح الگوهای نو در تلاشی بیوقفه است.
“اعلام نگرانی” سران حکومت با “اعلام نگرانی جامعه” بیان میشود، در حالی که این رویدادها و تحولات در جامعه و در میان مردم واقعی رخ میدهد. اگر میبینید که سران رژیم به دست و پا افتاده اند و هر روز روضه ” وا اسلاما” میخوانند، دلیلش بسادگی اینست که اسلام و ارزشهای اسلامی و در موارد زیادی ناسیونالیستی و سنتی دارد منقرض میشوند و تاکنون سرکوب و اعمال زور و ممنوعیت ها و قرنطینه ها نتوانسته حتی مانع جدی این روند شود تا چه رسد به اینکه بتواند آنرا مهار کند. این نسل نه بدلیل تبلیغات اپوزیسیون و این و آن سازمان بلکه به اعتبار ویژگیهای نسلی اش در متن دنیای امروز و توقعاتش از زندگی با جمهوری اسلامی مخالف است. بحث شکاف نسلی در ایران و ملحوظ کردن آن در سیاست، همینطور جنبش خلاصی فرهنگی که اساسا خود را اکنون در تقابل با ارزشهای حاکم و مسلط معنی میکند، از مباحث مهمی است که اولین بار توسط کمونیسم کارگری و منصور حکمت طرح شده است. در ایران هر پدیده ای بدلیل حاکمیت اختناق اسلامی همان معنی و شکل و قالبی را نمیگیرد که برای مثال مشابه آن در کشورهای دیگر از سرگذارنده است. در فردای بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی، تصویر واقعی مردم در ایران، دنیا را سورپرایز میکنند.
در این یادداشت صرفا به گوشه ای از این تحول عظیم می پردازیم. طلاق. و اخیرا مرسوم شدن جشن طلاق.
طلاق و آمارهای حکومتی
جمهوری اسلامی و “کارشناسان” از دنیا بی خبرش هر روز آژیر خطری را بصدا در میاورند: رابطه جنسی میان نوجوانان و متوسط سنی پائین، اعتیاد، تن فروشی، بیکاری، فقر، رکورد طلاق در ایران، ضد اسلامی شدن مردم، نفی عملی حجاب، عروج میلیادرهای یک شبه، گروه های مختلف جوانان رپیست و انواع گروههای موزیک نیمه علنی و زیر زمینی، و غیره. واضح است آنچه حکومتیها و آمارشان بدست میدهند، بیانی بهداشتی از یک واقعیت دفرمه شده است. واقعیتی که وحشت از آن موج میزند و همزمان نمیتوانند بعنوان یک پدیده مهم از آن حرف نزنند. لذا آمار و ارقام در هر زمینه را تنها باید تصویری یک بعدی از یک واقعیت پیچیده و چند بعدی دید.
روزنامه های حکومتی مینویسند:
“در ایران حدود ۱۵۰ هزار طلاق در سال ۱۳۹۱بوقوع پیوسته است. یعنی روزانه ۳۸۱ زوج از یکدیگر جدا شدهاند. خیانت، مشکلات جنسی و تورم مهمترین دلایل طلاق هستند. در سال ۹۲ نیز ۱۵۸ هزار و ۷۵۳ مورد طلاق رخ داده بوده که بیشترین دلیل آن دخالت خانواده ها، عدم تحقق شروط ضمن عقد، اعتیاد و فقر مالی برآورد شده است.میزان طلاق در ایران با توجه به تعداد طلاق نسبت به جمعیت تقریباً برابر با میزان طلاق در سه کشور اصلی اروپای غربی است. در فرانسه که حدود ۶۶ میلیون نفر جمعیت دارد در سال ۲۰۱۲ حدود ۱۳۳ هزار طلاق انجام شدهاست. در آلمان ۸۲ میلیونی، حدود ۱۹۰ هزار طلاق و در انگلیس ۶۰ میلیونی هم ۱۴۴ هزار طلاق ثبت شدهاست و در ایران ۷۷ میلیونی هم در سال ۱۳۹۱ شمسی ۱۵۰ هزار طلاق به وقوع پیوسته است. میزان طلاق در ایران در سالهای ۱۳۸۵ تا الان به طور پیوسته در حال افزایش بوده و از ۹۴ هزار طلاق در سال ۱۳۸۵ به ۱۱۰ هزار در سال ۸۷، ۱۳۷ هزار در سال ۸۹ و ۱۵۸ هزار در سال ۹۲ رسیدهاست.“
این آمار مربوط به طلاقهای ثبت شده است. “طلاق سفید”، یعنی نوعی از زندگی یک زوج که بدلائل مختلف زندگی خودشان را دارند اما رابطه ای با هم ندارند، یک پدیده دیگر است که آمارش برکسی روشن نیست. ترجیح فرهنگی و سبک زندگی تعداد زیادی برای پارتنر داشتن بدون ازدواج و در موارد زیادی زندگی با هم در یک منزل بدون ثبت ازدواج و جدائی بدون ثبت آن هم یک پدیده دیگر است که سالهاست در جامعه رایج است. اگر اینموارد و اشکال دیگری که مرتبا کشف و رایج میشوند را کنار هم بگذاریم، تازه میتوان تصویری کلی و نادقیق از ابعاد مسئله مورد بحث داشت.
دلیل رشد طلاق و رکورد زدن آن در جامعه ای که زن قانونا بیحقوق است، و برای همین طلاق و حق سرپرستی فرزند با هزار و یک فشار حکومتی و اخلاقی و سنتی و اقتصادی روبروست، تنها میتواند در تحولی در نگرش به خود و خانواده و نوع زندگی ریشه داشته باشد. واقعیت اینست که استقلال اقتصادی زن امکانات تصمیم گیری در مورد زندگی خود را فراهم میکند و یک مسئله بسیار مهم است. اما با توجه به میزان بیکاری در میان زنان و آمار وسیع طلاق، مسئله استقلال اقتصادی زن به تنهائی توضیح دهنده ابعاد مسئله طلاق در ایران نیست. یک پایه افزایش طلاق در ایران حتما اقتصادی است. اینرا میتوان در مورد کسانی گفت که نیازی به “نان آور خانواده” ندارند و یا برعکس، کسانی که به هر دلیل از جمله بیکاری و فقر و اعتیاد نمیتوانند به نیازهای اقتصادی خانواده پاسخ دهند. مسائلی مانند اعتیاد همسر، مشکلات زن و مرد و معضلاتی از این دست بدون تردید بخشی از آمار طلاق و جدائی ها را بخود اختصاص میدهند. اما این موارد در هر کشوری کم و بیش وجود دارد و به چنین آمارهائی منجر نشده است. آنچه در ایران مسئله طلاق را توضیح میدهد، یک تقابل آشکار با نرمها و شیوه های قدیمی و چهارچوبهای خانواده سنتی و مردسالار، عبور از ارزشهای رایج و تلاش برای خلاص شدن از آنهاست. عده ای این خلاص شدن را حتی به قیمت فرار از خانه و زندگی در خیابان به جان میخرند.
آیا طلاق فاجعه است؟
جدائی دو نفر که زمانی همدیگر را دوست داشته اند طبعا خوشایند نیست و معمولا با اصطکاکها و دوره ای فشار روانی همراه است. اما این تصویر قدیمی که “طلاق بنیان خانواده را از هم می پاشاند”، “زندگی نابود میشود” و غیره، دیگر محلی از اعراب ندارد. اگر از موارد استثنا و فشارهای پیرامونی که میتواند پروسه طلاق را بین دو نفر تسریع کند بگذریم، و به پدیده رشد طلاق بعنوان یک سوال جدید و سیری رشد یابنده نگاه کنیم، اگر دقت کنیم که طلاق ها عموما در رده های سنی تقریبا یکسانی صورت میگیرد، اگر جایگاه استقلال اقتصادی زن و میزان آنرا در کل آمار طلاق ملحوظ کنیم، هنوز با ارقامی روبرو هستیم که در عین بیجان بودن آنها از یک واقعیت زنده و رو به رشد سخن میگویند. و آن چیزی نیست جز اینکه چهارچوبهای گذشته در حال انقراض اند و در این کشاکش چهارچوبهای جدیدی تدریجا مسلط میشوند. طلاق شاید برای عده ای فاجعه تلقی شود اما در متن تغییری که مورد اشاره است ابدا فاجعه نیست. بلکه نوعی نخواستن و قبول نکردن و درافتادن با میراثی است که اسلام و ناسیونالیسم و سنتهای قدیمی در جامعه به نسلهای متمادی تحمیل کرده اند.
یک وجه مهم این موضوع ابراز وجود اجتماعی زن و تلاش برای تعیین مقدرات خویش است. آزادی و انتقاد به وضع موجود بالاخره از خود فرد شروع میشود. اینجا ترندهائی اروپائی در اشکال و زمان تماما جدیدی در مقابل سنت های ایرانی – اسلامی جان میگیرند و خود را تدریجا تحمیل میکنند. بالا رفتن سن ازدواج صرفا دلائل اقتصادی ندارد و برنامه فردی برای زندگی و مهمتر قبول نکردن سناریوی سنتی خانواده یک عامل مهم دیگر است. در کنار اینها، رایج شدن اشکال بسیار جدید و متنوعی از رابطه زن و مرد و گسترش انفجاری آن، علیرغم محدودیت ها و مخاطرات آن در جمهوری اسلامی، به خلأ نفی چهارچوب قدیمی خانواده جواب میدهد. حتی گرم شدن بازار تن فروشی – چه مرد و چه زن- در عین وجود دلائل اصلی اقتصادی، به نیازهای تولید شده ناشی از این تحول فکری و فرهنگی نیز جواب میدهد.
جشن طلاق
از دیگر عجایب جامعه ایران یکی هم جشن طلاق است. معصومه آباد، رئیس کمیته اجتماعی شورای شهر تهران گفت “که هماکنون در تهران شاهد کارتهای جشن طلاق هستیم”. معصومه خانم تاکید کرد: “باید دغدغه اعضای شورای شهر نسبت به جمعیت و همچنین فرمایشات مقام معظم رهبری بیش از گذشته باشد و در این زمینه تدابیر لازم اتخاذ شود؛ چراکه باید سیاستهای جمعیتی تغییر پیدا کند و این موضوع مورد توجه سیاستگذار محلی و کشوری باشد. باید شعار یک فرزند کافی است از ذهنها پاک شود و به سمت توسعه جمعیت در کشور گام برداریم”.
خبرنگاری دیگر با بهت و حیرت مینویسد: “تجسم کنید در یک باغ مجلل به یک مهمانی شام به جشن و پایکوبی دعوت شده اید. همه می خندند و شادی می کنند. مهمان ها با گل و شیرینی و کراوات زده یکی پس از دیگری وارد باغ می شوند. وقتی از مناسبت می پرسید، جواب می دهند جشن طلاقه! چه احساسی به شما دست می دهد؟”
یکی دیگر رایج شدن برگزاری جـشـن طـلاق را تهاجم غرب میداند و مینویسد: “متاسفانه در حال حاضر برخی الگوهای غربی علاوه بر حضور در روند زندگی در طلاقها نیز پدیدار شده است، از جمله گرفتن جشن طلاق همچون مراسم عقد و عروسی که این الگو برداری محض از طلاق در برخی کشورهای غربی است”.
سید احمد حسینی ،عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گروه مددکاری اجتماعی گفت: “خانواده از دیرباز اصلی ترین پایگاه اجتماعی و نهاد مقدسی بوده است. در گذشته ازدواج موجب ارتقای پایگاه اجتماعی بود و طلاق هم در فرهنگ و هم در دین ما امری مذموم شمرده می شد. متاسفانه در حال حاضر برخی الگوهای غربی علاوه بر حضور در روند زندگی در طلاقها نیز پدیدار شده است، از جمله گرفتن جشن طلاق همچون مراسم عقد و عروسی که این الگو برداری محض از طلاق در برخی کشورهای غربی است.”
اگرچه برگزاری مراسم جشن طلاق در باغ ها و تالارهای مجلل ویژه بالای شهر تهران است و مردم “عادی” اصولا نمیتوانند به این نوع جشن ها فکر کنند، اما اخبار حاکی از اینست که در مراسمهای خودمانی و کوچک و دوستانه و خانوادگی هم این جدائی ها با شکل متمدن و دوستانه ای صورت میگیرد. جشن طلاق، لااقل در ایران حرکتی اعتراضی و یک دهن کجی آشکار به قوانین اسلامی و اصل سنتی “نهاد مقدس خانواده” است. مردم ایران و حکومتیها هر روز از هم دورتر میشوند. چیزی از اسلام و ارزشهای اسلامی و سنتهای قدیمی ایرانی و “زن خوب و فرمانبردار و پارسا” بجای نمانده است. در این میان آدم های عجیبی که گوئی از کرات دیگر آمده اند، دست پاچه و ناتوان از تقابل با این وضعیت، حرفهای صد من یک غاز میزنند.
وظیفه ما بعنوان یک جریان سیاسی، مستقل از ترجیح فرهنگی و آزادمنشانه ای که داریم، توصیه نوع معینی از زندگی مشترک به جامعه نیست. برنامه ما بر اصل برسمیت شناسی زندگی مشترک و داوطلبانه و آگاهانه دو فرد، اعم از ازدواج و غیر ازدواج، تاکید دارد و قانون جامعه باید همین را برسمیت بشناسد. مردم باید در اعمال سلیقه و روش زندگی شان آزاد باشند. اما تا به بحث طلاق و افزایش نجومی آن در ایران مربوط است، این گوشه ای از تحولی است که زنان در جامعه برای آن دورخیز کردند و هر روز سنگری را فتح میکنند. این ویژگیهای جامعه ایران محصول دوران گذار جامعه از یک چهارچوب قدیمتر به چهارچوبی جدید تر است. نفی جمهوری اسلامی و تحقق آزادی و برابری زن و مرد، عادی شدن حقوق پایه ای مثل روابط جنسی آزاد و داوطلبانه افراد بزرگسال، به چهارچوبهای جدید و در حال تکوین شکل و منطق میدهد.
۲۰۱۴-۰۶-۰۹
Big Linke mer30!!!