سیاوش دانشور
زمانی میگفتند آزادی بشر در گرو پیشرفت جامعه، رشد صنعت و تکنیک و وجود شرایط مادی ای است که بتوان از حقوق و آزادی و رفاه برای انسانها صحبت کرد. بنظر میرسد در نظم کنونی این رابطه معکوس است. حقوق انسانها عموما و حقوق مردم کارگر و زحمتکش و زنان خصوصا، در دهه دوم قرن بیست و یکم، در قیاس با دهه های شصت و هفتاد میلادی قرن بیستم، بسیار وخیم است. تحقق آزادی و برابری و حقوق جهانشمول انسانها که زمانی از ارزشهای معنوی بشریت پیشرو بود، امروز دور دست و چه بسا محال به نظر میرسد. عقبگردهائی که سرمایه و جنبش های ارتجاعی و ایدئولوژیهای منحط به بشریت تحمیل کرده اند، نه فقط آرمانخواهی و تحقق ایده های قدیمی را به حاشیه رانده است بلکه سطح توقع انسانها از خود و از جامعه را بشدت تنزل داده است. دنیای امروز در جنگ و نفرت قومی و مذهبی و نسل کشی و زن ستیزی و کارگر کشی غرق شده است.
اما یک مشاهده ساده نشان میدهد که دنیای امروز غرق در ثروت و تکنولوژى پیشرفته و دستاورد علمى و توان غول آساى انسانى برای پیشرفت است. این یعنی آزادی و خوشبختی بشریت بطور واقعی ممکن و عملی است ولی نظم حاکم کنونی بر جهان نمی گذارد. سرمایه داری امروز تنها یک میلیارد گرسنه دارد، صدها میلیون تن فروش تحویل داده است و شکاف طبقاتی را به اوج رسانده است. این نظام مسبب بیکاری گسترده و اعمال بردگی نوین یعنی کار مفت کشیدن از بیکاران برای زنده نگاهداشتن آنهاست. این نظام جنگ و تروریسم و بیحقوقی و بیحرمتی را به جزو لاینفک زندگی بشر در کره خاکی بدل کرده است. این اوضاع برای هزارمین بار اثبات میکند که بشر بطور تدریجی و برگشت ناپذیری رشد نمیکند و جلو نمیرود بلکه میتواند به عقب هم برگردد. قدرتها و نیروهای سیاسی ارتجاعی میتوانند جامعه را به قهقرا برگردانند و بدرجه ای در این امر موفق هم بوده اند. ظهور داعش و القاعده و جمهوری اسلامی و نیروهای دست راستی، تبدیل کردن دنیا به صحنه و میدان جنگ تروریستی و گرو گرفتن نفس امنیت جانی انسانها، اینها از جمله عقبگردهائی اند که طبقات حاکم به بشریت تحمیل کرده اند. اما بشریت آزادیخواه جهان به سلطه طبقات حاکم و سیاست ارتجاعی آنها تسلیم نشده است و همواره مقاومت و مبارزه و نه گفتن قلب تپنده تاریخ است. یک طرف دیگر معادله جهان امروز، جنبشها و نیروهای سیاسی و طبقاتی هستند که برای امر تغییر تلاش میکنند و تغییر اوضاع موجود را ممکن میدانند. نیروهائی که معتقدند آزادی را نباید فرض گرفت بلکه باید برای تحقق آن جنگید و برای حفظ و تحکیم هر سنگر آن کوشید.
واقعیت اینست اگر وضع موجود را نپذیریم، اگر از عینک نظام بورژوائى و دستگاه مافیائى مذهب و مردسالارى نهادینه در آن نگاه نکنیم٬ با امکانات مادی و دستاوردهای تکنیکی و اطلاعاتی دنیای امروز، با هر محاسبه اى میتوان دنیائى آزاد و مرفه و خوشبخت براى همگان ساخت. میتوان از فقر و فلاکت و زن ستیزى و جامعه ستیزى و مصائب گریبانگیر بشر آزاد شد. با اینحال، در دنیای قرن بیست و یکم، هنوز مردسالارى و خشونت علیه زنان هزارها بار بیشتر از طاعون و جزام و ایدز و بیماریهاى اپیدمیک و حتى جنگها از بشریت قربانى میگیرد! سوال اینست که منشا این زن ستیزى٬ این جان سختى مردسالارى٬ این فرهنگ ماچویستى کجاست؟ چرا ضدیت با آزادى و حرمت زن بعنوان یک انسان برابر در تمام شئون اجتماعى٬ علیرغم تفاوتهائى که در حقوق و موقعیت زنان در کشورهاى مختلف هست٬ به شناسنامه دنیاى امروز تبدل شده است؟ چرا این فرهنگ منحط هر روز بازتولید میشود؟
سرمایه داری و ستمکشی زن
تاریخ مکتوب بشر با زن ستیزى و زن کشى عجین است. به این اعتبار زن ستیزى و تبعیض براساس جنسیت ویژگى سرمایه دارى نیست. اما سرمایه دارى این میراث نفرت انگیز تاریخ را مطابق با نیازهاى بازار و سود سرمایه نونوار کرده است. مصائب جامعه امروز دیگر میراث عهد بوق و دوران جهالت بشر نیست بلکه محصول نظام سیاسى و اقتصادى امروز است. اگر هنوز زن کشى در دنیاى امروز الگوهاى قرون وسطى را بخاطر مى آورد٬ تنها بیانگر این واقعیت است که افکار و عقاید طبقه حاکم و نظام سرمایه دارى تا سطح افکار و فرهنگ قرون وسطى سقوط کرده است. در دنیائى که انفجار اطلاعات آن را به “دهکده اى جهانى” تبدیل کرده است٬ در هر گوشه این دهکده٬ بورژواها و ژنرال ها و مشتى سیاستمدار نوکر و آخوند و سرعشیره و آدمکش حرفه اى خدائى میکنند. علم و دانش و تکنولوژى و ثروت و دستاوردهاى بشرى٬ در دست بورژوازى به وسیله اى براى عقب راندن بشریت به عهد جهالت و رواج مردسالارى و خودمحورى و زن ستیزى و خشونت عریان علیه میلیاردها انسان در خدمت منافع اقلیت بسیار بسیار ناچیزى٬ یعنى طبقه بورژوازى٬ بدل شده است.
نه فقط ستمکشى زن و تبعیض براساس جنسیت٬ بلکه نفس وجود هر نوع ستم و تبعیضى در دنیاى امروز٬ رابطه مستقیمى با منافع نظام سرمایه دارى و طبقه حاکم دارد. از خانواده بعنوان یک نهاد اقتصادى تا قلمرو تولید و مناسبات اجتماعى و قوانین٬ موقعیت فرودست زن وسیله اى براى کسب سود است و منافع طبقه اى را پاسدارى میکند. ستمکشى زن یک رکن انباشت سرمایه است. همین ضرورت بازتولید بقاى تبعیض و نابرابرى و نگرش ضد زن و خشونت علیه زنان را توضیح میدهد. زن ستیزى مسئله اى صرفا فرهنگى و اخلاقى واپسگرا نیست بلکه اساسا مسئله اقتصادى و اجتماعى است. زن ستیزی و ستم بر زن به منافع سلسله مراتب نابرابرى در جامعه در تمام سطوح خدمت میکند. دقیقا به اعتبار این منافع، افکار و آرا و نگرش ضد زن ضرورى اند و توسط نقاره کشان فسیلى دستگاه مذهب و ایدئولوژى متحجر بازار و “فرهنگ سازان” مرتجع بورژوا بازتولید میشوند.
اما واپسگرائی و تکیه بر ارتجاع همواره خصیصه عمومی طبقات حاکم در طول تاریخ بوده است. در تقابل با مناسبات اجتماعی، حقوقی، سیاسی و فرهنگی مسلط، همواره نیروهائی و جنبش هائی که برای تغییر تلاش میکنند، موتور محرکه تاریخ و لنگر دفاع از آزادی و انسانیت بوده اند. در دنیاى مملو از نابرابری و تبعیض و زن ستیزی ارتجاع بورژوائی، ما کارگران و کمونیستها٬ ما زنان و مردان برابرى طلب٬ ما انسانهاى فهیم و آزاد اندیش٬ هنوز پرچم ٨ مارس را در دست داریم. آرزوى ما این نیست که تا جهان وجود دارد به خیابان بیائیم و از برابرى زن و مرد دفاع کنیم! آرزوى ما اینست که دیگر جنگى براى ٨ مارس ضرورى نباشد. تبعیض براساس جنسیت مانند هر جهالت و عقب ماندگى تاریخى دیگرى ور افتاده باشد. ٨ مارس میراث و سنت کمونیسم کارگرى است و بحق باید عزیز داشته شود. اما هدف این جنبش نفى فورى نابرابرى و تبعیض و نفى شرایطى است که جامعه طبقاتى با تمام تضادها و تناقضات و مصائبش زندگى بشر امروز و از جمله زنان را به جهنمى روى زمین تبدیل کرده است. ٨ مارس صرفا یک یادواره و مراسم “تکریم” از عقاید پیشرو و آرمانهاى آزادیخواهانه نیست٬ بلکه جبهه اى قدیمى در جنگ علیه تبعیض و تحجر و نابرابرى است و باید مادام که ذره اى از تبعیض براساس جنسیت برجاست، پرچم ٨ مارس برافراشته باشد.
آزادی زن و اسلام سیاسی
یک مسئله اساسی دیگر موقعیت زنان در کشورهای اسلام زده و مصافهای جنبش آزادی زن در این جوامع است. اینجا تفکیک مثلا ایران و کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا با کشورهای اروپائی و آمریکائی، تا آنجا که به تعیین سیاستها و جایگاه جنبش آزادی زن برمیگردد، بسیار حیاتی است. در اروپای غربی بعنوان مثال امر برابری حقوقی کمابیش محقق شده است و مسئله برابری اقتصادی در قلمروهای مختلف صورت مسئله سوسیالیستها است. در ایران و کشورهای اسلام زده طرح همین سیاست ناکافی است. تکرار صرف بحث درست برابری اقتصادی در کشوری مانند ایران و در عین حال بی توجه بودن به اهمیت تقابل با حاکمیت اسلامی بعنوان یک ابزار مهم قدرت سرمایه داری، عملا جنبش آزادی زن را در مقابل شمشیر خونین اسلام سیاسی خلع سلاح میکند. در کشورهاى اسلام زده که آپارتاید جنسى یک رکن حاکمیت سرمایه دارى است٬ فرودستى زن از جنس نژاد پرستى و سلب هویت اجتماعى و انسانى نیمى از جامعه است. همانطور که سیاست و شعار هر سوسیالیست و کمونیست جدی در آفریقای جنوبی دوران نژاد پرستی الغای فوری آپارتاید بود و نفی آپارتاید نژادی را یک گام مهم در انکشاف و بسط مبارزه طبقاتی میدانست، در ایران اسلام زده نیز نفی آپارتاید اسلامی یک شرط پیشروی جنبش آزادی زن برای تحقق برابری سوسیالیستی است. در کشورهائى که هویت انسانى اولیه نیمى از جامعه رسما و قانونا برسمیت شناخته نمیشود٬ امر سوسیالیسم و کمونیسم کارگرى به امر اعاده شخصیت و حرمت حقوقى و مدنى انسانها گره میخورد.
یک تفاوت دیگر اینست که مسئله زن در ایران و کشورهای منطقه، یک گوشه جدال بین المللى و تعیین کننده با جنبش ارتجاعی اسلام سیاسى است. این مشخصه بویژه با رویدادهای مصر و تونس و مقاومت زنان در تقابل با اسلامیون تحفه دمکراسی غربی بیش از هر زمان برجسته میشود. زن ستیزى٬ حجاب٬ حاکمیت قوانین آپارتاید جنسى٬ از ارکانهاى مهم ایدئولوژى جنبش اسلام سیاسى است. “انقلاب زنانه” علیه این وضعیت کمر جنبش اسلام سیاسى را می شکند و سرآغاز دوران نوینى از برابرى خواهى و آزادیخواهى سوسیالیستى در منطقه و جهان خواهد شد. پیروزی بر آپارتاید اسلامی در ایران زنان را بعنوان یک بازیگر مهم اجتماعی علیه اسلام و سرمایه داری در معادلات بین المللى طرح میکند و سوسیالیسم را بعنوان پیشروترین و مدرنترین جنبش مقابل بشریتى میگذارد که در جستجوى راهى براى برون رفت از کثافات سرمایه دارى است.
اصلاحات و رهائی زن
مبارزه براى بهبود و تغییر قوانین به نفع زنان فوری و حیاتی است و ما کمونیستها و فعالین جنبش آزادی زن باید در صف اول هر مبارزه برای بهبود قانونی حقوق و حرمت زنان باشیم. اما باید بین هر تغییر و اصلاحى به نفع زنان با نفى ریشه ای ستم بر زن در جامعه طبقاتى، رابطه روشنی برقرار کرد. دیدگاههائى که هر نوع بهبود فورى موقعیت زنان را به سوسیالیسم حواله میدهند٬ همینطور دیدگاههائى که تلاش دارند بین خواستهاى فوری زنان و جامعه موجود سازشى برقرار کنند٬ هر دو و هر کدام بنوعى افق پیشروى این جنبش را مخدوش میکنند. نگرشی که تحقق هر نوع بهبود فورى در موقعیت اجتماعی زن را به سوسیالیسم حواله میدهند، مبارزه واقعی برای تغییر در موقعیت زنان امرش نیست. چون اولا معلوم نیست که قرار است چه وقتی سوسیالیسم متحقق شود و ثانیا تا تحقق سوسیالیسم چرا باید زنان برای حقوق بلافصل و تغییر در زندگی شان ساکت بنشینند؟ تصور و درک دوم، که برخلاف دیدگاه اول، روی مبارزه برای حقوق زن تاکید میکند اما میخواهد بین مطالبات فوری زنان و جامعه و مناسبات حاکم موجود سازشى برقرار کنند، مبارزه زنان را در چهارچوبهای سرمایه داری و نابرابری موجود به اسارت میکشد.
درک اول، تصویری معوج و شبه “امام زمانی” از سوسیالیسم دارد. در صورتی که سوسیالیسم یک جنبش واقعی و جاری و زنده برای تغییر است و کل دستاوردهای تاکنونی جوامع بشری اساسا محصول مبارزه نسلهای متمادی کارگران و جنبش سوسیالیستی و کمونیستی است. درک دوم، رفرمیستی است چون افق آزادی زن را در چهارچوب نظم کنونی قالب میزند. کمونیسم کارگری علیه این نوع دیدگاهها و سیاستهای منتج از آنست. برای کمونیسم و برابری طلبی سوسیالیستی نه فقط مبارزه برای بهبود و اصلاحات و تغییر پایه ای و ریشه ای تناقضی ندارد بلکه لازم و ملزوم یکدیگرند. زن باید بعنوان انسان برابر از قید هر نوع ستم آزاد شود. زن بعنوان انسان برابر نباید شرایط خفت بار موجود را بپذیرد.
در ٨ مارس باید بر خواستهاى فورى و پایه اى و نفى ارتجاع و آپارتاید و بیحقوقى زن تاکید کرد. دراین روز باید سرمایه دارى را بعنوان مسبب تمام مشقات انسان امروز به محاکمه کشید و براى سرنگونى آن فراخوان داد. نظامى که انسانها را با مذهب و ناسیونالیسم و قوم پرستى و جنسیت و “بومى” و “خارجى” و “هویت جنسى” و “اقلیت” و “اکثریت” و غیره قصابى میکند٬ از این تقسیمات کاذب ذینفع است. کمونیسم علیه این تقسیمات کاذب است. کمونیسم برخلاف سرمایه دارى منفعتى در این تقسیمات کاذب و هویتهاى کاذب ندارد. براى کمونیسم کارگرى جنبش آزادى زن جنبشى قائم بذات براى نفى تبعیض و نابرابرى است. برای کمونیسم کارگری جنبش آزادی زن نه جنبشی که قرار است متحد این و آن شود و یا تاکتیکی به این و آن هدف خدمت کند بلکه راسا یک رکن تلاش سوسیالیستی برای تغییر است.
بشریت کارگرى که براى آزادى جامعه برمیخزد ناچار است بعنوان بشریت آزاد از هر گونه تبعیض و نابرابرى برخیزد و به همین اعتبار ناگزیر است در تمام ابعاد ریشه هاى تبعیض و نابرابرى و زمینه هاى اقتصادى و اجتماعى آن را درهم بکوبد. اگر براى بورژوازى فرودستى زن یک رکن انباشت سرمایه است٬ براى کمونیسم کارگرى آزادى زن یک رکن اساسى آزادى جامعه است.
زنده باد آزادی زن! زنده باد روز جهانى زن!
۱۵ فوریه ۲۰۱۵