بنفشه کمالی: تیرباران تو، تیرباران قلبم

banafshe

تیرباران تو،
تیر باران قلبم

وقتی که، قلبت را، قلبتان را
درپاوه، کامیاران، سنندج، سقز، تبریز
تهران، اهواز، رشت، شیراز، زاهدان

مریوان،مسجدسلیمان، ارومیه، ساری

به گلوله بستند، قلب من نبز
با تو با یاران، گلوله باران شد
در آن هنگام که مزدوران سرمایه
جلادانِ دین پرور
تن مجروح ترا
زیر پا خُرد و لگد کوب کردند
وقلب ترا به رگبار بستند
دراَن دور دورها، جلادان، بزدلانه
اَن زمان قلبم رانشانه گرفتند
من هزارتکه گشتم
باتو
با شما، یارانِ گلگون و شجاعم
وهنوز، پس از آن همه سال دردرون میگریم
از برای پر پر شدن
گل هایی اینگونه سرخ و لطیف
اینگونه سترگ، بی همتا
کس نمی داند، برمن جه گذشت
ازاَن همه ددمنشی های
این مزدوران
باورم نیست هنوز
باورم نیست هنوز
کاش این همه، خوابی، یا فقط کابوسی-
بود که من می دیدم، اینهمه سال
ولی افسوس بدینگونه نبود
خانه ات را، ویران
بمباران کردند.
خانۀ جانم بمباران شد

.یاران را
تیرباران، اعدام، بمباران
ویران ونابودکردند
اما توبازبرخاستی،
بر خواهی خاست، دیر یا زود
باهمۀ سرکوب شدگان، بر می خیزی
باز می آید، باز، روز آزادی ، پایکوبی و سرور
روز خوانش نغمه های دلپذیر پیروزی
باز بر می گردیم، چون پرستوها ازغربتِ طولانی و تلخ
با هلهلۀ پیروزی، بار دیگر، بی تردید
دست بر ساختن دنیایی خواهیم زد-
که دراَن هیچ کس
دیگری را

خوارو ذلیل نشمارد
دنیایی عاری ازدلسردی، اندوه
سرشاراز شادی، شورو سرور

بنفشه کمای دوازده فوریه ۲۰۱۴