سیاوش دانشور
در یونان امید به جامعه بازگشته است. مدتها بود که اکثریت مردم کارگر و زحمتکش یونان در منگنه فقر و یاس و بیحرمتی گیر افتاده بودند. سیاست ریاضت اقتصادی تحمیل شده از سوی تروئیکا و موج به چوب حراج گذاشتن کل ثروت اجتماعی یونان، یک جامعه را تحقیر میکرد. یونان کشوری کوچک و اقتصادی ضعیف در اتحادیه اروپا است و در بحران اقتصادی عمیق ترین ضربه ها را خورده است. اما شکستن این حلقه ضعیف بناچار تاثیرات جدی روی کل اروپا و حلقه های قویتر آن دارد. یونان از اینرو مهم و مورد جدال همیشگی بود. اگر میشد یونان را به حال خود رها کرد و اتحادیه اروپا قدرتمندتر بیرون بیاید، مدتها بود که آنرا رها کرده بودند.
در یونان سیاست ریاضت اقتصادی به بن بست رسید و شکست خورد. این سیاست اقتصاد را نابود کرد، بیکاری را به اوج رساند، بی مسکنی و بی خانمانی را گسترش داد، حقوقها را پائین آورد، حرمت و هویت انسانی شهروندان را لگدمال کرد و به فاشیسم و راست افراطی میدان داد. شکست سیاست ریاضت اقتصادی در یونان اما شکست این سیاست در کل اروپاست. در واقع پروژه سرمایه داری برای خروج از بحران اقتصادی، یعنی چاپیدن کارگران و نابودی هر نوع سیستم ایمنی و رفاهی و ریختن میلیاردها دلار به جیب بانکها و سرمایه داران، شکست خورد. یونان اولین سنگری است که فرو ریخت و تاثیر آن در اروپا مشابه سقوط مهره های دومینو خواهد بود. اسپانیا حلقه بعدی است که وضعیت را حادتر و قطبی تر میکند. ایرلند و پرتقال و ایتالیا نیز در صف این موج برگشت قرار دارند. بن بست و شکست سیاست ریاضت اقتصادی تنها اقتصاد یونان را فلج نکرد بلکه مشروعیت سیاسی طبقه حاکم و احزاب سنتی آنرا نیز زیر سوال برد. بحران مشروعیت احزاب متفرقه در یونان و تاکید بر تداوم سیاست تحمیل فقر و بیحرمتی به مردم کارگر و زحمتکش، نیاز به یک حزب سیاسی جدید و یک راه حل جدید و چپ را اجتماعا الزامی میکرد. سیریزا محصول این نیاز اجتماعی و این تلاقی مهم سیاسی است.
سیریزا و محبوبیت روزافزون آن در آستانه انتخابات، نه بدلیل جا افتادن دیدگاههای چپ و رادیکال آن در میان افکار عمومی و رای دهندگان، بلکه بدلیل چفت شدن با یک اعتراض قوی اجتماعی و پاسخ دادن به سوال محوری جامعه بود. مردم از تداوم سیاست ریاضت اقتصادی و فقر و بیحرمتی بستوه آمدند. مردم جریانی را میخواستند که به این روند نابودی ترمز بزند و حرمت را به مردم کارکن برگرداند. سیریزا روی این تمایل اجتماعی حرکت کرد، با آن چفت شد و روایت خود را به آن زد، سیاست و راه حل متمایزی را از بقیه جریانات سیاسی مطرح پیش رو گذاشت، پرچم اعاده حرمت و حقوق مردم را برافراشت، و در میان ترس و وحشت بورژوازی و تهدیدهای صدراعظم مرکل و خانم کریستین لاگار رئیس صندوق بین المللی پول و طیفی از مفتخوران و روسای بانکهای اروپا، پیروز شد.
سیریزا و نوع سیریزا در کشورهای دیگر، از محصولات جنبش ضد کاپیتالیستی سالهای اخیر، موج اعتراضات کارگری در اروپا و شکست و بن بست سیاست ریاضت اقتصادی اند. بورژوازی بیش از هر زمان ثروت اجتماعی را به کنترل خویش درآورده است. شکاف طبقاتی بحدی زننده و ضد انسانی است که سخنگویان طبقه حاکم را ناچار کرده در مورد آن حرف بزنند و در باره پیامدهای آن برای کل سیستم سرمایه داری هشدار دهند. در این اوضاع تبلیغات ضد کمونیستی یک سنت نمی ارزد. مردم نان میخواهند، مسکن میخواهند، درمان و آموزش میخواهند، حقوق و حرمت میخواهند، و اینها با سیاست ریاضت اقتصادی و ورد دمکراسی خواندن متحقق نمیشود. در ایندوره ها بیش از هر زمان آرمان و اهداف چپ و سوسیالیستی اعتبار پیدا میکند. جامعه واقع بین میشود. گوئی از یک خواب طولانی بیدار شده است. اصل برابری انسانها و حقوق پایه ای مثل حق سلامتی و آموزش و مسکن و برخورداری از ثروت اجتماعی، دوباره معنی واقعی خود را در ابعاد وسیع باز می یابند. سیریزا به این نیاز جواب داد و در این متن رشد کرد و تنها در این چهارچوب میتواند جلو برود.
آغاز دورانی جدید
پیروزی سیریزا با پیروزی اوباما و اولاند و جناح چپ طبقه حاکم فرق دارد. سیریزا در چهارچوب سیستم پارلمانی “غیر خودی” محسوب میشود. اگرچه دروازه پارلمان اولین امکان سیریزا برای کسب قدرت بود اما در عین حال نقطه ضعف آن هم هست. سیریزا نمیتواند از طریق پارلمان با طبقه حاکم درافتد. سیریزا علیرغم برخی حرفهای خام رهبرانش در باره “دمکراسی حقیقی” و چهارچوبهای اقتصادی “نئو کینزی”، برای مردم نیروئی است که حرمت را بازمیگرداند و به سیاست شکست خورده و به بن بست رسیده ریاضت اقتصادی پایان میدهد. نفس پیروزی سیریزا به بسط و انکشاف مبارزه طبقاتی در اروپا کمک میکند و مباحث و راه حلهای سوسیالیستی را بار دیگر در دستور روز میگذارد. سیریزا افق چرخش به چپ در سیاست اروپا را با پیروزی اش بدرجه ای به کرسی نشاند و تداوم آن، هم در یونان و هم در کشورهای دیگر، سیاست را بیش از پیش میان راست افراطی و چپ رادیکال قطبی میکند. چهارچوبی که شکست آن به بازگشت قدرتمند راست و بویژه راست فاشیست و پیشروی اش به قدرتگیری نقد رادیکال کارگری و کمونیستی و باز شدن افق انقلاب در اروپا علیه سرمایه خدمت میکند.
یک پیامد پیروزی سیریزا تقویت ارزشهای رادیکال و انسانی است. بار دیگر ارزشهای سوسیالیستی و چپگرایانه مد میشود و خانه تکانی فکری از عقاید مهجور دوران پس از جنگ سرد شروع میشود. هم اکنون جوانان و چپگرایان و سازمانهای کارگری احساس غرور میکنند. جوانانی بطور سمبلیک در پاسخ به سوال یک خبرنگار در باره واکنش آنها به پیروزی سیریزا گفتند: “از پارتی برگشته اند اما احساس سوسیالیستی دارند”! از کارگری پرسیدند آیا فکر میکنی سیریزا نجات ات دهد؟ پاسخ داد: “من فکر نمیکنم سیریزا ما را رها میکند اما حرمت را به ما بازمیگرداند”!
چپ هرجا که نیرو میشود و سنگری را فتح میکند، از مقاومت توده ای در کوبانی تا پیروزی سیریزا و اعتراض میلیونی علیه تروریسم اسلامی، منشا امید و تحرک و خوشبینی در جامعه میشود. و یادمان باشد که این امید و خوشبینی به آینده و تلاش برای تحقق آزادی و برابری و رفاه توسط خود انسانها، جوهر آرمان و جنبش سوسیالیستی است. سوسیالیسمی که به آینده بشر و آزادی وی خوشبین نیست، سوسیالیسمی که نسخه ای برای آینده و کاری برای انجام دادن ندارد، هرچه باشد، سوسیالیسم و کمونیسم نیست. و باید تاکید کرد که در یونان امروز و فردا در اسپانیا، هنوز بحث بلافصل برسر راه حل سوسیالیستی در قلمرو سیاست و اقتصاد و جامعه نیست. کشمکش افق های اجتماعی بناچار این مباحث را در دستور قرار میدهد. امروز اما بحث برسر عقب راندن سرمایه در متن بحران اقتصادی، کمر راست کردن اردوی کارگر و سوسیالیسم و بمیدان آمدن این جنبش بعنوان یک آلترناتیو اجتماعی است. پیروزی سیریزا در یونان آغاز دوره جدیدی از کشمکش چپ و راست را اعلام میکند. در باره آینده نیازی به حدس و گمان نیست، پراتیک انقلابی و راه حل انقلابی و اتکا به نیروی انقلابی، سیمای فردا و چند و چون آنرا تعیین میکند. *