سخنرانی در روز جهانی منع خشونت علیه زنان گوتنبرگ – سوئد

شهلا


شهلا نوری

با سلام و خوش آمدگویی. جلسه امروز بمناسبت روز جهانی منع خشونت علیه زنان برگزار میشود. خشونت علیه زنان پدیده ای است جهانی و تاریخی. اما مبارزه با  خشونت علیه زنان پدیده ای است مدرن.

آمارهای رسمی سازمان عفو بین الملل حکایت از این دارد که در هر ۱۸ ثانیه در سطح جهان یک زن بر اثر خشونت کشته می شود. در بنگلادش بیش از ۵۰ در صد قتل زنان ناشی از خشونت مردان است. چهل و یک در صد زنان در هند بر اثر آزار جسمی همسرانشان دست به خودکشی می زنند. در شیلی ۷۳ درصد زنان مورد آزار جسمی قرار می گیرند. در آفریقای جنوبی تعداد زنانیکه در خانه به ضرب گلوله کشته می شوند بیش از آنهایی است که در خارج از خانه و توسط فردی غریبه به قتل می رسند.

۳۰ تا ۵۰ درصد زنان آمریکایی مورد آزار جسمی قرار می گیرند و از هر ۱۰ قربانی زن ۳ نفر توسط همسرانشان به قتل می رسند. در هر ۹ ثانیه ۱ زن در ایران مورد خشونت واقع می شود. در افغانستان بیش از ۴۰ در صد زنان مورد ضرب و شتم قرار می گیرند و بیش از ۷ درصد به دست مردان خانواده به قتل می رسند. بر اساس آمار یونیسف در هند بیش از ۲ میلیون زن خیابانی وجود دارد که نزدیک به نیمی از آنها کودکند.

یکی از وحشیانه ترین نوع خشونتها که در آفریقا، خاورمیانه، بخشی از آسیا و در برخی محیط های مهاجر نشین در کشورهای غربی صورت می گیرد “ختنه” یا به عبارت صحیحتر، مثله آلت جنسی دختران است. بر اساس گزارش یونیسف روزانه بیش از ۶ هزار دختر در آفریقا و خاورمیانه و بخشی از آسیا مثله می شوند.

با وجود گذشت ۶۰ سال از آغاز مبارزه علیه این عمل ارتجاعی و غیر انسانی، هر ده ثانیه یک دختر به دلیل “ختنه” شدن ناقص می شود. بر اساس همین گزارش، مثله دختران علیرغم غیر قانونی بودن و یا محدودیتهای قانونی، در مصر، اتیوپی، گینه، مالی، سودان، سومالی، سیرالئون، چاد، کنیا و عراق نسبت به سال ۲۰۰۸ افزایش یافته است. گفته می شود که در حال حاضر ۳۰ میلیون کودک در معرض خطر مثله شدن قرار دارند.

در اروپا:

بر اساس پژوهشِ آژانسِ اروپایی حقوق اساسی، که تحقیق خود را به خشونت خانوادگی محدود نکرده، آمار خشونت علیه زنان در اروپای شمالی از تفاوت چشمگیری نسبت به جنوب اروپا برخوردار است. در این پژوهش خشونت جنسی، تجاوز، خشونت فیزیکی، خشونت روانیِ درون ازدواج و خانواده، بیرون از روابط همسری، از جانب شرکایِ جنسی، در محل کار و در فضای عمومی از جانب اشخاص ناشناس مورد بررسی قرار گرفته است. در همین پژوهش آمده است: علت بالا بودن آمار خشونت علیه زنان در شمال اروپا این واقعیت است که خشونت علیه زنان بعنوان یک پدیده اجتماعی و جنایی برسمیت شناخته میشود و به دلیل بالا بودن میزان آگاهی و وجود قوانین علیه خشونت نسبت به زنان، درباره خشونت راحت تر صحبت می شود و موارد خشونت اعلام و ثبت می شود. به زنان برای مقابله با خشونت های خانگی و جنسی آموزش داده می شو، نهادهای حمایتی از زنان موجود است و حتی طبق قانون رابطه جنسی اجباری با همسر بعنوان تجاوز محسوب می شود.

این شرایط در جنوب اروپا بسیار محدود تر است. زنان در جنوب اروپا نسبت به زنان اسکاندیناوی کمتر در محیط کار و خارج از محیط خانه حضور پیدا می کنند و گاها درک مشابهی از مصادیق خشونت علیه زنان ندارند. در جنوب اروپا بسیاری از رفتارهای خشن علیه زنان به عنوان طبیعت رفتارِ مردانه با زنان تعریف می شود و این توقع وجود دارد که زنان به اینگونه از خشونتها به دلیل حس مادری و همسری، به دیده اغماض بنگرند.

* قاچاق زنان

قاچاق زنان در چند دهه اخیر رشد صعودی داشته است و به یک پدیده گسترده و غیرقابل کنترل بدل شده است. این یک شکل از برده داری نوین است. طبق آمارهای موسسه علیه برده داری بیش از سی میلیون برده در جهان وجود دارند. این قربانیان بعلت فقر و نیاز به تامین مالی خانواده، در رویای آینده ای بهتر، بخاطر رفع نیاز اعتیاد، ماجراجویی و یا کار کردن در کشورهای ثروتمند به دام قاچاقچیان انسان می افتند.

 

بر اساس گزارش نهادها و سازمانهای بین المللی، قاچاق انسان در اروپا ۱۸ در صد بین سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰ افزایش داشته است. زنان ۶۸ درصد از کل قاچاق انسان در اروپا را تشکیل می دهند. طبق این گزارش ۲ نفر از هر ۳ نفر وادار به روسپیگری شده و ۱ نفر وادار به گدایی، بزهکاری و یا فروش عضوی از بدن خود شده اند. کمیسیون اتحادیه اروپا تأکید می کند که این آمار تنها “نوک کوه یخ” را نشان می دهد.

عدم پذیرش تقاضای پناهندگی زنان و خشونت ناشی از آن!

در حال حاضر در بسیاری از کشورهای اسلامزده زنان نه تنها زیر فشار خشونتهای ناموسی بلکه زیر پیگرد، شکنجه، تجاوز، نقص عضو، اعدام و سنگسار قرار دارند. بر اساس مصوبه ژوئیه ۱۹۵۱ کنوانسیون ژنو، کسانی که مجبور به ترک کشور خود می شوند می توانند در کشوری دیگر پناهندگی بگیرند. اما واقعیت امر در مورد زنان خشونت دیده چیز دیگری است. برای نمونه، مثله جنسی زنان، قتل ناموسی، ازدواج اجباری و استثمار جنسی که میتواند و باید دلالیل کافی برای پناهنده گی باشد در بسیاری از کشورهای پناهنده پذیر بعنوان دلایل موجه برسمیت شناخته نمی شوند. با اینکه زنان حدود نیمی از جمعیت پناهنجویان جهان را تشکیل می دهند کار پژوهشی و علمی زیادی در این مورد صورت نگرفته است.

از کل پناهجویان فقط ۳۰ در صد امکان رسیدن به اروپا را دارند. عدم دست یابی به هزینه سفر یکی از دلایل ماندگار شدن زنان در کشورهای مسیر راه هدف اولیه در مقیاس با مردان است. داستان زندگی زنان فراری از کشورهای اسلام زده از جمله ایران، فقط داستان قتل ناموسی و ازدواج اجباری نیست!

زن فراری از رژیم اسلامی ایران انسانی درجه دوم است: زنی که به دلیل رابطه جنسی سنگسار می شود؛ زنی که حق حضانت فرزند خود را ندارد؛ زنی که خطر اعدام تهدیدش می کند با اینکه خود قربانی تجاوز است؛ زنی که در فقر نگه داشته می شود؛ زنی که برای سیر کردن شکم فرزندی به جا مانده از صیغه ای یک ساعته (تن فروشی اسلامی) مجبور است هر روز مجددا صیغه شود؛ زنی که قربانی فرهنگ کثیف و عقب افتاده اسلامی است؛ زنی که در بازار سکس قاچاق و مثل برده خرید و فروش می شود؛ زنی که بحران اقتصادی، بیکار سازی اول از همه دامن او را می گیرد.

در قانون اساسی کشورهای اروپایی که متضمن حقوق اولیه و اساسی شهروندان است، بر لزوم رعایت حقوق بشر و تنظیم و تصمیمات پناهنده پذیری تاکید شده است. اما مساله اینجاست که کنوانسیون ژنو در زمان جنگ سرد تدوین و تصویب شده است و هدفش تحت فشار قرار دادن بلوک شرق بود. اما پس از سقوط بلوک شرق، کنوانسیون ژنو دیگر روی دست دولتهای غربی مانده است و هر روز بیش از روز قبل زیر پا گذارده می شود. بهمین دلیل دولتهای از رعایت این حقوقی که در قانون اساسی نیز ذکر شده عدول می کنند و شرایط سختی را بر پناهجویان تحمیل می کنند.

پروسه رسیدگی به پرونده پناهجویان گاها مغایر با قوانین اساسی است

هم اکنون هزارها زن فراری از کشورهای اسلامزده  در سطح اروپا بصورت مخفی زندگی می کنند. آنها هم از حق تحصیل محرومند هم از حق کار. لذا مجبور می شوند نیروی کار خود را در بازار سیاه به ارزانترین قیمت بفروشند. فرزندان نوجوان و کودکانشان اسیر صنعت قاچاق انسان و مواد مخدر شده و ناپدید می شوند. در اثر سالها انتظار و زندگی در شرایط بسیار سخت به انواع بیماریهای روانی مبتلا می شوند. و طنز تلخ اینجاست که این اتفاقات در پیشرفته ترین کشورهای جهان بوقوع می پیوندد که خود مدعی الغای خشونت علیه زنان هستند.

زنان مهاجر در جستجوی کار

مهاجرت زنان برای کار بطور حیرت انگیزی در جهان افزایش یافته است. برخلاف صده قبل مهاجرت برای بدست آوردن لقمه ای نان چهره ای زنانه پیدا کرده است. رشد میزان مشارکت زنان در نیروی کار و سالمندتر شدن جمعیت در کشورهای ثروتمند، نیاز به نیروی کار ارزان در بخش خدمات، هتل ها، کار خانگی، نگهداری از کودکان و بیماران و سالمندان را افزایش داده است و این مساله زمینه مهاجرت زنان از کشورهای فقیر را فراهم کرده است. زنانی که برای ادامه بقای خود، فرزندانشان و یا نزدیکانشان اقدام به مهاجرت به کشورهای ثروتمند می کنند، همراه با تحمل رنج دوری از فرزندان خود در سخترین شرایط ممکن استثمار می شوند. این زنان که معمولا تحصیل کرده هم هستند، شرایط رهایی زنانِ طبقه متوسط کشور میزبان را از کار خانگی فراهم می کنند. نگاهی به وضعیت زندگیِ زنان کارگر در کشورهای غربی وجدان انسان را به درد می آورد وای به حال زندگی زنان کارگر در آفریقا، آسیا و خاورمیانه که نه تنها تحت سلطه سرمایه هستند بلکه از سلطه مستقیم مذاهب نیز رنج می برند.

اگر بخواهیم ادامه بدهیم این لیست به درازا می کشد. چون هنوز بسیاری از مصادیق خشونت علیه زنان را عنوان نکرده ایم. از جمله تجاوز به زنان در زندانها و در زمان جنگ، قتل کودکان دختر قبل از به دنیا آمدن، خشونت زنان بر زنان و قس علیهذاء. هر ساله بمناسبت این روز هزاران سمینار و کنفرانس در سطح جان برگزار می شود. همه صحبت از خشونت علیه زنان و پیدا کردن راهکارهای مناسب می کنند. اما واقعا ریشۀ خشونت علیه زنان چیست؟

 دلیل بازتولید خشونت چیست؟

چگونه میشود ستم بر زن را ملغی کرد؟ حتی در کشورهای غربی، علیرغم مبارزات طولانی زنان تحت خشونت و تبعیض قرار دارند. بیش از یک قرن است که دو جنبش سوسیالیستی و فمینیستی حول حلِ این معضل جهانی بحث و تبادل نظر و مبارزه می کنند.

جنبش فمنیستی در گروه بندی های متفاوت راه حلهایی متفاوتی ارائه می دهد:

از جمله رفع هر گونه خشونت علیه زنان، الغای تبعیض جنسیتی، الغای نابرابری اقتصادی، تقسیم مساوی قدرت دولتی.

بیشتر فمینیستها بر این باور هستند که با افزایش سطح آموزش و رفاه، از میزان خشونت علیه زنان کاسته خواهد شد، مشروط بر اینکه دولتها نیز با تصویب قوانین سختگیرانه خشونت علیه زنان را مهار کنند. آنها همچنان بر این نظرند که برای حل این معضل تعداد بیشتری زن باید در مسند قدرت قرار گیرند، در پست های دولتی و تصمیم گیری و بعضا خواهان اعمال سهمیه در شرکت در دولت و پارلمان برای زنان هستند. اما باید پرسید: اگر تئوری شرکت مساوی زن و مرد در قدرت دولتی پاسخ این معضلات است، مگر نه اینکه نیمی از کرسی های مجلس و دولت سوئد در اختیار زنان است، پس این خشونت افسار گسیخته علیه زنان چرا از بین نرفته است یا لااقل بشکل قابل توجهی کاهش نیافته است؟ حضور زنان تا چه میزان زن ستیزی و مردسالاری را در جامعه کاهش داده است؟ تجربه و تئوری نشان می دهد که این زنان در قدرت با همان دیدگاه و ایدئولوژی مردان در قدرت عمل می کنند، بمثابه طبقه حاکم. در بسیاری موارد شرکت زنان در هیات حاکمه نقشی جز بزک کردن نظام ندارند. نهادهای دولتی یا غیر دولتی که باسم مقابله با مردسالاری تشکیل می شوند عملا به ابزاری برای به انحراف کشیدن جنبش اجتماعی برابری طلبی زنان و به سدی در مقابل مبارزه رادیکال بدل می شوند.

ریشه ستمکشی و خشونت علیه زنان نظام سرمایه داری است؛ نظامی که بر تولید سود بیشتر و لذا استثمار بیشتر کارگران بنا شده است. ارکان این نظام بر خشونت عریان و روزمره قرار دارد. تبعیض، استثمار، فقر، سرکوب تمام اینها ناشی از مناسبات نابرابر و استثمارگر سرمایه داری است. از اینرو است که ستمکشی و خشونت علیه زنان هر روز از نو بعنوان یک نهاد لایتجزای این نظام بازتولید می شود. جنبش کمونیستی کارگری با علم به این حقیقت در عین مبارزه روزمره برای بهبود وضعیت زنان و تغییر هر چند ناچیز در شرایط آنها، بر این باور است که سوسیالیسم تنها راه ریشه کن کردن ستمکشی و خشونت علیه زنان است. جامعه ای که در آن پایه های مادی و مبنای خشونت بطور کلی از میان می رود.

در ایران علاوه بر این ریشه پایه ای و مادی ستمکشی یک نظام متحجر و زن ستیز اسلامی نیز در قدرت است که شرایط زنان را صد چندان وخیم تر می سازد. اما این تنها وجه واقعیت جامعه ایران نیست. در ایران در مقابل تعرض اسلامی افسار گسیخته ما شاهد اتفاقاتی هستیم که باعث شد این تز منصور حکمت “انقلاب در ایران می تواند یک انقلاب زنانه باشد” برای بسیاری قابل درک شود. ما به این امر واقف هستیم که جنبش آزادی زن در ایران نه تنها  پرچمدار آزادی زن در ایران بلکه  الگوئی برای رهائی زنان در کشورهای منطقه است.

سازمان آزادی زن می کوشد در پیشاپیش جنبش رادیکال آزادی زن برای امحاء هرگونه ستم بر زن مبارزه کند. رهایی زنان و برابری واقعی آنها هدف تلاش و مبارزه ماست.  زنده باد آزادی زن!

۲۸ نوامبر ۲۰۱۴