تشیع جنازه مرتضی پاشایی، خواننده جوان پاپ، واکنش های مختلفی را از طرف برخی نیروهای اپوزیسیون چپ موجب شد. رسانه های فارسی زبان از بستری شدن این موزیسین جوان و حال وخیمش خبر دادند. جوانان بسیاری در مقابل بیمارستان بهمن تجمع کردند. پس از خبر فوت جوانان بسیاری در مقابل تالار وحدت، محل حمل جسد بسوی بهشت زهرا، تجمع کردند. تجمع آنچنان وسیع بود که نیروهای انتظامی رژیم کوشیدند محل را تغییر دهند. در بهشت زهرا نیز بعلت تجمع گسترده علاقمندان این خواننده پاپ جسد دوبار به محل شستشو برگردانده شد و بالاخره با تاخیر دفن شد.
ظاهرا رژیم اسلامی انتظار این واکنش مردم را نداشت و تلاش بسیاری نمود تا این روز را بی دردسر از سر بگذراند. در تشیع جنازه، مردم ترانه مرتضی پاشایی را می خواندند. جوانان بسیاری در پارک لاله و چند پارک دیگر جمع شدند و با نواختن گیتار و خواندن دستجمعی ترانه های او، یادش را گرامی داشتند.
چنین واکنشی به مرگ یک موزیسین، تشیع جنازه همراه با موزیک و خواندن ترانه تحت یک رژیم اسلامی حتی اگر یک شعار ضد حکومتی در آن داده نشود، یک عمل ضد اسلامی و ضد حکومت اسلامی است. در مشهد ارازل و اوباش انتظامی به جوانان حمله کردند؛ در تهران کوشیدند که مسیر تشیع جنازه را تغییر دهند؛ شمع هایی که در دست جوانان می سوخت را زیر پا له کنند؛ اما بالاخره جسد مرتضی پاشایی در میان علاقمندان صدا و موزیکش به محل دفن رسید.
این خاصیت رژیم اسلامی است که هر حرکت حتی عادی مردم، بویژه زنان و جوانان خصلتی سیاسی و ضد حکومتی بخود می گیرد. اینکه آیا جوانان تشیع کننده، نیت یک اعتراض سیاسی داشتند یا خیر، در نفس این حرکت تغییری نمی دهد. تحت رژیمی که آرایش و لباس زنان سیاسی است، شلوار جین و چکمه و عینک آفتابی سیاسی است، عشق ورزیدن سیاسی است، موسیقی شنیدن و شاد بودن سیاسی است، ابراز علاقه به یک موزیسین و غم نسبت به مرگ او قطعا یک عمل سیاسی است. بعلاوه، مردم ایران اکنون بیش از دو دهه است که از هر فرصتی برای نشان دادن انزجار خود از این رژیم و اعتراض به آن استفاده می کنند. این عملا به بخشی از ذهنیت خودآگاه و ناخودآگاه آنها بدل شده است.
اما واکنش برخی نیروهای چپ به این تشیع جنازه قابل توجه بود. برخی این تشیع جنازه را به عرش اعلاء رساندند؛ جریانات پوپولیستی که مردم در خیابان را نشان انقلاب می دانند، فاکت ها را تغییر دادند و حقایق را وارونه کردند تا از مرتضی پاشایی یک چهره تقریبا انقلابی یا حداقل ضد رژیمی بسازند. از آنسوی برخی دیگر به سیاق چپ سنتی که معمولا نقش مبصر مردم را بازی می کند، جوانان را تشر زدند که چرا علیه اسیدپاشی تظاهرات نکرده اند و برای یک خواننده تجمع کرده اند، جوانانی را که بخاطر علاقه شان جنازه مرتضی پاشایی را تشیع کرده اند، با لحنی معلم مابانه، سطحی خواندند. آنها نیز حقایق را چرخاندند و مرتضی پاشایی را مامور رژیم خواندند.
این دو برخورد دو روی یک سکه است و ربطی به کمونیسم و مارکسیسم ندارد. تشیع جنازه مرتضی پاشایی یک عمل انقلابی نیست. قطعا بیانگر تمایلات ضد اسلامی و ضد حکومت اسلامی مردم هست، اما آنرا تا حد یک حرکت انقلابی ارتقاء دادن، عمل دلخوش کنندۀ جریانی است که هر تقلایی را نوید انقلاب موعودش بحساب می آورد. از سوی دیگر با پوپولیسم نوع دیگری روبرو بودیم که همواره خود را در مقام معلم و مبصر مردم قرار میدهد و هر نوع ابراز احساساتی که یک پدیده عادی در یک جامعه مدرن است را نشانۀ “بی خیالی”، “سطحی بودن” و بقول قدیم “چوخ بختیاری” بودن مردم یا متوهم بودن آنها به رژیم و افتادنشان بدنبال جریانات حکومتی می داند. به مردم سرکوفت می زند و برای جریان مقابلش “ابراز تاسف” می کند.
مردم حق دارند زندگی کنند؛ حق دارند احساسات خویش را برای موزیسین ها، هنرمندان یا ورزشکاران مورد علاقه شان ابراز کنند؛ مردم مجبور نیستند همواره “سیاسی” باشند و دست به عمل سیاسی بزنند؛ مردم به مبصر و معلم نیاز ندارند. کار یک نیروی کمونیست، سازماندهی و رهبری مبارزات مردم است نه درس اخلاق دادن به مردم؛ اخلاقیاتی که بویژه در شرایط حاضر در جامعه و در میان جوانان هیچ جایی ندارد.
درعین حال باید توجه داشت که جامعه ایران بخاطر تضاد عمیقش با رژیم اسلامی حاکم بر آن، بویژه تضاد نسلی و وجود یک جنبش وسیع آزادی زن، ضد مذهبی و خلاصی فرهنگی، ذاتا ضد رژیم اسلامی است. رژیم اسلامی “یک وصله ناجور به بدنه این جامعه است.” لذا حتی تشیع جنازه یک موزیسین به یک حرکت اعتراضی سیاسی بدل می شود. رژیم این پدیده را بسیار خوب می شناسد و از اینرو است که این چنین تند و شدید عکس العمل نشان می دهد و تمام نیروی خود را برای مقابله با آن بسیج می کند. وقت آن رسیده که کمونیست ها نیز این واقعیت را برسمیت بشناسند. *
بهترین تحلیل و نگرشی بود که در طول این چند روز خواندم. ممنون