وقتی جایزه نوبل به عکس خود بدل می شود!
در حاشیه مرگ کیسینجر و اهدای جایزه نوبل
آذر ماجدی
طی دو هفته اخیر، همزمانی دو رویداد چشم گشا بود. مرگ ریچارد نیکسون و اهدای جایزۀ نوبل به نرگس محمدی. بویژه در این شرایط سیاه تاریخی که اسرائیل، آمریکا و ناتو در مقابل چشمان حیرت زده و خشمگین جهان و بی اعتنا به خشم و اعتراض میلیون ها انسان، یک نسل کشی سازمانیافته و هدفمند را به پیش می برند؛ این دو رویداد و حواشی آن، چهره واقعی و ریاکاری این قدرت ها را برای بسیاری عیان کرد. پوچی ادعای دفاع از حقوق بشر شان، بویژه در سالگرد بیانیه دفاع از حقوق بشر، یعنی درست دو ماه پس از آغاز نسل کشی در غزه، برملا شد.
هنری کیسینجر یکی از جنایتکاران بزرگ تاریخ در سن صد سالگی درگذشت. یاد آوری از او از طرف هیات حاکمه و رسانه های بستر اصلی با افتخار و تحسین و تعریف همراه بود. اما، دقیقا در این شرایط خطیر سیاسی جهانی، مرگ نیکسون فرصتی برای افشاگری گسترده از جنایات آمریکا و ناتو فراهم آورد. این کنتراست بیانگر دو دنیای متخاصم است.
کیسنجر مسبب مرگ میلیون ها نفر، نابودی زندگی میلیون ها انسان دیگر و برقراری یک نظم سیاه بر بخش وسیعی از دنیا در چندین دهه بوده است: ویتنام، کامبوج، تیمور شرقی، کودتای شیلی چند نمونه برجسته در پرونده سیاه و خونین این مرد است. جایزه صلح نوبل برای قدردانی از این جنایات در سال ۱۹۷۳به کیسینجر اهدا شده است.
این مرگ و یادآوری ها همزمان شد با مراسم اهدای جایزه نوبل به زن زندانی ایرانی نرگس محمدی، در احترام به جنبش “زن، زندگی، آزادی”. این معما را چگونه باید توضیح داد؟ این چه نهاد با پرستیژ جهانی است که ایده اش، درکش، روایتش از صلح، جنگ و بمباران و کشتار و نسل کشی است؟ این چه نهاد وارونه ای است؟ مرگ کیسینجر بار دگر بیادمان آورد که چه جنایتکاران سرشناسی جایزه نوبل را نصیب خود کرده اند.
دوکلرک، رئیس جمهور آپارتاید آفریقای جنوبی که یک سیستم خفقان، سرکوب و تبعیض گسترده را سالها بر آفریقای جنوبی تحمیل کرد و زمانیکه خروش انقلابی مردم داشت به زیرشان می کشید، تسلیم شد و جایزه نوبل را از آن خود کرد. اسحاق رابین یک شخصیت دیگر این تاریخ ننگین است. نخست وزیر اسرائیل که مسئول کشتار و سرکوب فلطسین یان است. جیمی کارتر، رئیس جمهور آمریکا و بالاخره باراک اوباما. بمحض به ریاست جمهوری رسیدن جایزه را تقدیمش کردند؛ هنوز هیچکاره بود؛ جایزه را تقدیمش کردند تا از او شخصیتی بسازند آزادیخواه و انساندوست، بمنظور تغییر چهرۀ آمریکا پس از جرج بوش و ویرانی افغانستان و عراق، اسکاندال “گوانتانوبه” و افشای جنایات آمریکا و ناتو توسط ویکیلیکس. اوباما با همین جایزه بیش از دو میلیون انسان را در خاورمیانه به قتل رساند؛ مسئول اصلی ویرانی لیبی و سوریه است.
حال بی مسمایی این جایزۀ نوبل روشن شد؟ یا شاید باید گفت، اتفاقا خیلی با مسماست. هدفش چهره سازی و رهبر تراشی است. جایزه به شهروندان کشورهای “تحت سلطه” با هدف رهبر سازی های آتی در نقشه های رژیم چنجی آمریکا و غرب است و برای چهره های در قدرت غربی، برای تحسین ومقبول جلوه دادن آنها. جایزه صلح نوبل یک ابزار سیاسی است نه برای گسترش صلح و آزادی و حقوق انسانی در جهان، بلکه ابزاری است در دست آمریکا و غرب، برای حاکمیت نظم سیاه تروریستی.
تاکنون دو زن از ایران این جایزه نصیب شان شده است. شیرین عبادی بیست سال پیش برای پاکشویی چهرۀ اصلاح طلبان حکومتی، جنبشی که به دو خرداد معروف شده بود، جایزه گرفت. یادتان هست این خانم اعلام کرد که “اسلام با حقوق زنان در تناقض نیست”، گفت حاضر است دست خاتمی را ببوسد و جایزه را تقدیم ایشان کرد؟ اما در مراسم اخیر اعلام کرده که این یک رژیم آپارتاید جنسی است و ظاهرا ایشان همیشه بر این نظر بوده ولی دیگران باور نداشتند!
یک سال بود داشتند نظر سنجی می کردند که به کدام زن ایرانی جایزه دهند. اول از اپوزیسیون دست راستی رژیم سابقیِ شروع کردند. سریع دریافتند که جنبش انقلابی در ایران رادیکال تر، چپ تر، آزادیخواه تر و هشیار تر از آنست که بتوان این چهره ها را به آن قالب کرد. زنی که زندانی بوده و در ایران به رژیم اعتراض کرده است، انتخاب بسیار بهتر و شایسته تری است. در جستجو برای قهرمان نوبل، قرعه به نام نرگس محمدی افتاد.
اصلاح طلبان حکومتی سابق، جنبش ملی – اسلامی، چپ ناسیونالیست و بخشی از چپ که در بدر بدنبال بازی گرفته شدن از جانب مهره های قدرت است، این انتخاب را در بوق و کرنا کردند. شادی و پایکوبی کردند. برخی از میهمانان در این جشن رقت انگیزند. تشنگان قدرت و شهرت و پول که از تصدق سر درد و رنج و مشقت مردم به نان و آبی رسیده اند.
این مراسم در این شرایط جهانی توهینی است به بشریت، به وجدان انسانی. نماینده کمیته نوبل دم از حقوق بشر، آزادی و احترام به حقوق مدنی و انسانی می زند و یک کلام ناچیز هم درباره نسل کشی در غزه نمی گوید. گویی در یک کُره دیگر زندگی می کند. انگار اینها همه در هالیوود زندگی می کنند. سپس سخنرانی خانم محمدی خوانده شد. او مکررا از دموکراسی و حقوق بشر سخن راند. اما دریغ از یک کلمه در اعلام همبستگی با بیش از دو میلیون انسان که هستی و نیستی شان در آتش بمباران دارد می سوزد؛ بیش از بیست هزار انسانی که در خاک غلطیدند و ده هزار کودکی که پر پرشدند.
جالب اینجاست که ایشان در این متن به “خاورمیانه ای” بودن خود اشاره می کند. وجه تسمیّۀ این کار چیست؟ انتظار می رود که در این شرایط سیاه و خونین، در زمان دریافت جایزه صلح برای فعالیت های انساندوستانه، وقتی برنده جایزه به ریشۀ خاورمیانه ای خود اشاره می کند، راجع به جنگ و ویرانی در غزه، سخنی بگوید. خیر. فقط می گوید: “اکنون در میان جنگ، آتش، تروریسم و بنیادگرایی گرفتار شده است.” این یک موضع دیپلماتیک، راست و موذیانه در قبال جنایت اسرائیل و غرب است. یک اشاره کلی به جنگ. تروریسم و بنیادگرایی هم که قرار است دامن حماس را بگیرد. واقعا که ایشان سیاستمدار کارکشته ای است. البته ممکن است مشاورت گرفته باشد..
خانم محمدی از شکنجه و سرکوب و خفقان رژیم اسلامی می گوید و خواهان تغییر می شود. این سخنان، جملگی، درون زندان، تحت اسارت و شکنجۀ یکی از جنایتکار ترین رژیم های تاریخ مدون شده است. باین ترتیب ایشان اعلام می کند که: جرئت و جسارت دارم، از این رژیم و شکنجه هایش باک ندارم و این رژیم سیاه و جنایتکار را علنا در یک مراسم بین المللی از زبان دخترم افشاء می کنم! (واقعا که جسارت می خواهد، از زندان جمهوری اسلامی!) ایشان همچنان می گوید که “من یک زن خاورمیانه ایم،” اما شرف، وجدان انسانی و جسارتش را ندارم که زمانی که دارند به من تحت نام حقوق بشر و مبارز آزادی و برابری جایزه می دهند، حتی دو کلام ناقابل در محکومیت نسل کشی اسرائیل در غزه بگویم. از حقوق زنان دفاع می کنم و دارند به قهرمان زنان تبدیلم می کنند، ولی چشمانم را بر بخاک و خون درغلطیدن هزاران زن فلسطینی می بندم.
توضیح بیشتر لازم نیست. جایزه صلح نوبل یک سیاه بازی غرب برای تسهیل و پیشبرد پروژه های رژیم چنجی و حفظ ظاهر ایدئولوژیک بعنوان قهرمان آزادی و حقوق دموکراتیک، بشردوستی و تمدن در جهان است. دست شان دیگر کاملا رو شده است. این مضحکه هیچ ربطی به انسان دوستی، حقوق انسانی و دموکراتیک، آزادی و برابری، احترام به حقوق برابر همه انسان ها ندارد. این یک نمایش است، یک بازی است برای تحمیق.
سلام به آذره گرامی
من به اهداء جازه نوبل دعوت شدم , رفتم سالن و دیدم هرچه سلطنت طلبه آن توی …نه نشستم و برگشتم خونه , چون هرچه آشغال بود ریخته بود آن تو , اگم گرفت