آذر ماجدی:
سکولاریسم یک شرط سیاسی مهم برای دستیابی به یک جامعه آزاد و برابر و امحای ستمکشی زن است. در جامعه ایران جنبش سکولاریسم وسیع و گسترده است. از همین رو است که جنبش ملی – اسلامی و اصلاح طلبان حکومتی بالاجبار به دفاع از سکولاریسم تظاهر می کنند. در سطح بین المللی نیز در واکنش به قدرتگیری یک جنبش اسلامیستی تروریست، بویژه از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ جنبش سکولاریستی اوج گرفته است. اوج گیری یک جنبش سکولار امری مثبت برای گسترش آزادیهای فردی، آزادی بیان و تحقق حقوق زن است. اما سکولاریسم را بشکل مجرد و در خلاء نباید دید. جنبش سکولار نوین از نظر گرایش و افق سیاسی به دو گرایش چپ و راست تقسیم می شود. این واقعیت مهمی است که باید بازشناخت و در تحلیل و موضع گیری سیاسی دخالت داد.
در سالهای اخیر مشاهده کرده ایم که یک جریان راست که عملا در کنار راست ترین جریانات در غرب قرار می گیرد که در این میان طرفداران دولت مذهبی اسرائیل هم قرار گرفته اند، بطرفداری از جنبش سکولار و مخالف اسلام سیاسی و رژیم اسلامی برخاسته اند. سکولاریست هایی که در مقابله با جنبش اسلامیستی از حمله به عراق حمایت کردند، که در این میان چهره های سرشناس جنبش سکولار و آتئیست هم وجود دارند. طی دهه اخیر ما شاهد یک روند سیاسی ارتجاعی بوده ایم. بخشی از مخالفین جنبش اسلامی در مقابله با این جنبش به حمایت از دولتهای غربی بسرکردگی آمریکا، یعنی تروریسم دولتی، بلند شده اند. از آنسوی بخشی که با سیاستهای غرب و آمریکا مخالفند به دفاع از جنبش تروریسم اسلامی و رژیم اسلامی در می غلطند. هر دوی این رویکردها ارتجاعی است.
لذا تفکیک گرایشات چپ و راست درون جنبش سکولار برای افراد و جریانات رادیکال آزادیخواه و برابری طلب امری بسیار مهم است و در شرایط حاضر با خیزش توده ای در خاورمیانه و آفریقای شمالی مبرم تر شده است. جنبش سکولار چپ، یعنی جنبشی که نه تنها از یک سکولاریسم رادیکال، یعنی جدایی کامل مذهب از دولت، از قوانین و آموزش و پرورش دفاع می کند، بلکه همچنین در مقابل آنچه ما از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ دو قطب تروریسم نام نهادیم، می ایستد. یعنی تروریسم دولتی بسرکردگی آمریکا و تروریسم اسلامی، اما بهیچوجه به آن محدود نمی شود.
طی دو سال گذشته ما شاهد واکنش این دو گرایش به رویدادهای خاورمیانه بوده ایم. گرایش راست، تحت پوشش مقابله با خطر اسلامیست ها و نگرانی از باصطلاح حقوق زن، خجولانه از وضعیت موجود دفاع کرده است. در یک کنفرانس آنلاین شرکت داشتم تحت عنوان: «اعتراضات در کشورهای عربی و حقوق زن» برخی از شرکت کنندگان تنها نگران سرنگونی مبارک و بن علی بودند. و بعد از آن دیدیم که همین گرایش از دخالت ناتو در جنگ زمینی علیه قذافی و بنفع شورای موقت لیبی دفاع کرد و زمانیکه حکومت تازه بقدرت رسیده اعلام کرد که قوانین شریعه در لیبی حاکم خواهد شد، اینها ادعا کردند که این شورا ناتو را فریب داده است!
مذهب و سازمانهای مذهبی منبع سیاست ارتجاعی اند. این حقیقت است. اما فقط نیمی از حقیقت است. مذهب یک بخش لایتجزای ایدئولوژی ارتجاعی و زن ستیز حاکم است. این ایدئولوژی ضروری است، برای اینکه از نظامی که بر مبنای تبعیض، نابرابری، استثمار اقتصادی و عدم آزادی بنیان گذاشته شده است، دفاع کند. این نظام سرمایه داری است. اگر ما در دهه ۹۰ مجبور به بحث و توضیح این مقوله بودیم، امروز به اینکار نیازی نیست. زمانیکه سرمایه داری زندگی ما را ویران کرده است؛ موقعی که میلیون ها نفر بیکار اند و قادر به تامین غذا و سرپناه برای خانواده هایشان نیستند؛ زمانیکه جنبش ضد کاپیتالیستی جهانی شده است؛ در شرایطی که سرمایه داران دارند هر روز به هزینه کارگران و شهروندان عادی ثروتمند تر می شوند؛ آیا واقعا احتیاج است که در مورد این مساله مقوله پردازی کنیم و مباحث طولانی برای اثبات آن سازمان دهیم؟ فکر نمی کنم. همه می دانند که منبع نابرابری، تبعیض و فلاکت کنونی سرمایه داری است.
جوهر اصلی جنبش های توده ای در خاورمیانه و شمال آفریقا برای آزادی، برابری و رفاه همگانی ضد کاپیتالیستی است. به این دلیل است که زمانیکه دولتهای غربی نتوانست مردم را در مصر و تونس بخانه بازگرداند، با اتکا به ارتش در این کشورها بن علی را به تبعید فرستاد و از رفتن مبارک حمایت کرد، تا بتواند دستگاه دولتی را تا حد امکان دست نخورده نگاه دارد. و به همین دلیل در لیبی که قدرت چنین مانیپولاسیون سیاسی را نداشت، بشکل نظامی در اوضاع دخالت کرد تا تضمین کند که پس از سقوط قذافی قدرت بدست مردم نیافتد. و در سوریه هم اگرچه نتوانسته دخالت مستقیم نظامی کند، با حمایت کامل مالی و نظامی از “ارتش آزاد سوریه” عملا یک جنگ داخلی خونین را به مردم سوریه تحمیل کرده است و پروسه مبارزات مردم برای آزادی و برابری و رفاه را قیچی نمودند.
غرب تصمیم گرفته است که بمنظور ممانعت از گسترش جنبش اعتراضی به یک انقلاب کارگری، و جلوگیری از افتادن قدرت بدست مردم، یا جریانات چپ و کمونیست با اسلامیست ها سازش کند. این دقیقا اتفاقی است که در ایران در سال ۱۳۵۷ افتاد؛ زمانیکه دولت های غربی در هراس از قدرتگیری چپ، خمینی این آخوند مهجور را به پاریس آورد، از او یک “رهبر انقلاب” ساخت و بجان مردم ایران انداخت. اسلامیسم جدید، گفته می شود از نوع اسلام رژیم اسلامی نیست، اسلام “معتدل” است، نوع ترکی اسلامیسم است. بهر رو این اسلامیسم دارد در منطقه قدرت می گیرد.
مردم منطقه دارند بسوی همان تله ای رانده می شوند که مردم ایران در سال ۱۳۵۷ رانده شدند. ما باید این روند را تشخیص دهیم و در مقابل آن بایستیم. باین خاطر ما نه تنها باید سکولاریست های خوبی باشیم، بلکه همچنین باید با حرارت از آزادی، برابری و عدالت دفاع کنیم. باید از نظر سیاسی کاملا هشیار باشیم که از یک قطب در مقابل قطب دیگر دفاع نکنیم. ما باید موضعی محکم در مقابل هر دو قطب اتخاذ کنیم: تروریسم دولتی بسر کردگی آمریکا و تروریسم اسلامی. باید بصراحت از آزادی، برابری و رفاه همگانی دفاع کنیم. باید قاطعانه از آزادی و برابری زن دفاع کنیم.*