عقب نشینی رژیم اسلامی در مقابل جنبش آزادی زن یا طرفداری از تعدیل و اصلاح ،بخش دوم

گفتگو با آذر ماجدی

لیلا ارغوانی: شما به دستاوردهای جنبش آزادی زن اشاره می کنید، این دستاوردها کدامند؟

آذر ماجدی: موقعیت زنان در جامعه و جنبش آزادی زن یک پدیده استاتیک نیست. اگر به تاریخ جنبش آزادی زن در نزدیک به چهار دهه اخیر نگاه کنید، آنگاه درک روشن تری از این دستاوردها خواهید داشت. باید به نبرد لاینقطعی که میان جنبش آزادی زن و رژیم اسلامی در جریان بوده است دقیق شوید. اگر رژیم اسلامی با مقاومت و مبارزه روبرو نمی شد، موقعیت زنان در شرایط حاضر بسیار متفاوت می بود. به جامعه عربستان سعودی نگاه کنید، موقعیت زنان در ایران هم همانگونه می بود. بنابراین اولین دستاورد این جنبش همان شکست رژیم اسلامی در پیاده کردن اهدافش در مورد موقعیت زنان در جامعه است. سازماندهی یک جنبش مقاومت عظیم در مقابله با رژیم اسلامی یک مولفه مهم در جامعه است. جنبش آزادی زن در این راه هزینه های بالا پرداخته است؛ این دستاورد به قیمت شکنجه، محرومیت، شلاق، زندان و  سنگسار بدست آمده است.

یکبار دیگر مختصرا به نقاط تعیین کننده در این تاریخ اشاره کنیم. سال ۵۷ روز ۱۷ اسفند، مصادف با ۸ مارس، سازمانهای زنان مراسم مختلفی برگزار کرده بودند. این اولین ۸ مارس آزاد در ایران بود. برای مقابله با جنبش آزادی زن و باصطلاح “کشتن گربه دم حجله” خمینی دستور داد زنان حجاب سر کنند. اگر زنان ساکت می نشستند یا فقط شمار کمی اعتراض می کردند، از همان روز حجاب در ایران اجباری می شد و بدنبال آن هر بلای دیگری که می خواستند سر زنان می آوردند. اما شکل گیری یک تظاهرات وسیع و توده ای در تهران و چند شهر بزرگ دیگر با شعارهای رادیکال، رژیم اسلامی را وادار به عقب نشینی کرد. این یک دستاورد بسیار مهم و با ارزش است. باید توجه داشت که این دستاورد صرفا به لغو حکم خمینی ختم نمی شود، درک قدرت بالقوه، نشان دادن به رژیم که قادر نخواهد بود براحتی امر خود را پیش برد، تعمیق “نه” به بعد اسلامی رژیم، اینها بخش دیگر این دستاورد محسوب می شوند. این روز عملا روز تولد جنبش نوین آزادی زن در ایران است. مقاومت زنان به یک تظاهرات یک روزه خلاصه نشد. یک هفته اعتراضات وسیع و آژیتاسیون درباره آزادی زن در تهران به جامعه نشان داد که زنان بدون جنگ تسلیم نخواهند شد.

رژیم اسلامی پس از سه چهار ماه دوباره در تابستان ۵۸ مساله حجاب برای زنان کارکن دولتی را طرح کرد. یک کمپین اعتراضی دیگر شکل گرفت. زنان در مقابل کاخ ریاست جمهوری (بنی صدر رئیس جمهور بود) تجمع کردند. تعدادی از زنان پرستار و کارمند بعنوان اعتراض سیاه پوشیدند، “در عزاداری مرگ آزادی.” دولت این زنان را اخراج کرد و دوباره مقداری عقب نشینی کرد. بالاخره بعد از خرداد ۶۰ که رژیم در یک کودتا مانند جامعه را به خون کشید و یک سرکوب خونین که به کشته شدن هزاران نفر جوان، نوجوان و حتی کودک انجامید، توانست حجاب را اجباری کند؛ بیک معنا فقط پس از کشیدن حجاب اختناق بر سر کل جامعه، رژیم اسلامی موفق شد حجاب اسلامی بر سر زنان کند.

البته این به این معنا نیست که در این مدت زنان ساکت و فرمانبردار بودند، خیر. زنان بیشماری بعلت عدم رعایت حجاب، شکستن دیوار آپارتاید جنسی و زیر بار قوانین اسلامی نرفتن، شکنجه و کشته شدند. بعد از پایان جنگ ایران و عراق و با آمدن یک نسل جدید به میدان، نسلی که از سرکوب خونین، شکنجه های وحشیانه و خط تولید اعدام در سیاه چالهای رژیم اطلاع دست اولی نداشت، شرایط تغییر کرد. مساله زن بعنوان یک مساله اجتماعی در جامعه مطرح شد، نشریات و ادبیات مربوط به این مساله وسیعا انتشار یافت. حجاب سبک تر و کمتر شد و دیوار آپارتاید جنسی ترک بزرگی برداشت. نبرد با رژیم همچنان ادامه داشته است. مساله حجاب اکنون بیشتر مساله رژیم است تا زنان. هر تلاشی می کند سرش به سنگ می خورد. چند بار در سال به بهانه های مختلف ارازل و اوباش خود را به جان زنان می اندازد و هر بار با مقاومت محکمتر و وسیعتری روبرو می شود. به ظاهر و لباس پوشیدن زنان در ایران نگاهی بیاندازید، هیچ ربطی به حجاب اسلامی ندارد. این یک دستاورد دیگر جنبش آزادی زن است؛ به سخره کشیدن حجاب و عفت اسلامی!

شخصیت عمومی زنان در ایران با تصویر اسلامی از زن “ضعیفه” و “فرمانبردار” کاملا بیگانه است. آخوند جماعت ممکن است زن را ضعیفه بخواند، اما جامعه زن را در قالب دیگری می شناسد. در ایران زنان علی العموم از یک استقلال رای و اعتماد به نفس متفاوتی نسبت به دنیای تحت اسلام برخوردارند. این خصوصیت محصول چهار دهه مقاومت و جنگ است. جامعه ایران علی العموم و بخصوص نسل جوان بسیار مدرن است. مساله اکثریت داشتن دانشجویان دختر بکنار، پدیده هایی چون عدم ازدواج در سنین پایین، ازدواج های سفید و طلاق های عاطفی، مقولاتی که خاص ایران است و اسامی خود ویژه نیز دارد، بیانگر مناسباتی بسیار متفاوت میان دو جنس و موقعیت اجتماعی کاملا متفاوت زنان، حداقل در شهرهای بزرگ است. نقش زنان در سینما و موزیک نیز یک مولفه مهم و قابل ذکر دیگر است. در یک کلام فاصله بزرگی میان تصویر و نقش رسمی زنان و تصویر و نقش واقعی یا دوفاکتوی زنان در جامعه وجود دارد.

لذا در ایران دستاوردها را نه در شکل حقوقی، بلکه در شکل اجتماعی – فرهنگی مشاهده می کنید. بگذارید این بختک سیاه را از بالای سر جامعه به کنار کشیم، آنگاه متوجه عمق تحول و تغییر در موقعیت زنان در جامعه خواهیم شد.

لیلا ارغوانی: شما جنبش آزادی زن را در برابر جنبش حقوقی زن مطرح کردید چطور این را توضیح می دهید؟

آذر ماجدی: من این دو را در مقابل هم قرار نمیدهم. بمنظور تفکیک دو گرایش کاملا متفاوت در این جنبش و شناساندن آنها، من از این دو نام استفاده می کنم. معمولا همیشه در جنبش های اجتماعی گرایشات مختلف موجود است، اما در ایران این مساله با عمق و تفاوت بسیار برجسته تری بارز می شود. بطور مثال جنبش آزادی زن در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی در اروپا عمدتا تحت حاکمیت چپ و بسیار متاثر از مارکسیسم بود؛ آنچه در آن زمان به آن چپ نو می گفتند. سپس در دهه ۸۰ گرایشات برجسته تر شد. “رادیکال فمینیسم”، “سوسیال فمینیسم” و “مارکسیسم فمینیسم” خطوط اصلی این گرایشات بود که در دهه ۷۰ شکل گرفت و در دهه ۸۰ کاملا روشن و بارز شد. یا بعد از انقلاب اکتبر در روسیه و سپس سایر جمهوری های شوروی، یعنی در سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۳۰ جنبشی وجود داشت که توسط زنان بلشویک سازمان یافته و وسعت یافته بود. کادرهای آن همه زنان بلشویک بودند. دولت هم یک دولت انقلابی بود و به امر برابری زن و مرد ارج می گذاشت. بنابراین شما احتیاج به تفکیک گرایشات مختلف درون این جنبش نبودید، و آنرا جنبش آزادی زن می خوانند. در ایران اما شرایط متفاوت است. در یک جامعه ای که تحت یک دیکتاتوری اسلامی تا مغز استخوان زن ستیز بسر می برد، یک جنبش وسیع و توده ای برای حقوق زن شکل گرفته است. و دقیقا بخاطر چنین اختناقی چهره های رادیکال و آزادیخواه این جنبش نمی توانند براحتی و باسم خود عرض اندام کنند و فقط شخصیت های ملی – اسلامی یا اصلاح طلب حکومتی به جلوی صحنه می آیند. رسانه های نعلین بوس و ژورنالیسم سطحی تمامی این جنبش را با این چهره ها و حاج خانم های دولتی تداعی می کنند. در حالیکه یک گرایش قوی رادیکال و ماکزیمالیست درون این جنبش وجود دارد که آزادیخواه و برابری طلب است. این گرایش چپ است و با کمونیسم کارگری سنخیت بسیار دارد. لذا بمنظور نشان دادن این دو گرایش کاملا متفاوت درون یک جنبش من دو لفظ جنبش حقوق زن و آزادی زن را استفاده می کنم. باید توجه داشت که در ایران در تمایز با بسیاری جوامع دیگر کمونیسم قوی است. این پدیده به یمن انقلاب ۵۷ و مبارزات کمونیستی پس از آن شکل گرفته است. شخصیت های فعال آزادی زن متعلق به جنبش کمونیسم کارگری در جامعه ایران شناخته شده اند.

بخشی از چهره های سرشناس جنبش عمومی حقوق زن که توسط رسانه های نعلین بوس بین المللی مانند بی بی سی، صدای آمریکا، رادیو فردا و امثالهم مطرح می شوند، حفظ رژیم اسلامی برایشان مهمتر از آزادی زن است. اینها در واقعیت امر نمایندگان رسمی یا خودگماشته رژیم اسلامی درون این جنبش هستند. نقش اینها ممانعت از رادیکالیزاسیون این جنبش است؛ تلاش برای محدود نگاه داشتن افق و خواستهای آن و تلطیف روشهای آنست. کسانی که مثل شیرین عبادی اعلام می کنند اسلام زن ستیز نیست، یا از “حجاب مادران ما” حرف می زنند؛ کسانی که برای “دیه برابر” مبارزه می کنند یا برای تعدیل قانون چند همسری به دستبوسی ارازل و اوباش مجلس می روند، اینها آن گرایش ملی – اسلامی و اصلاح طلب حکومتی هستند. برای بخشی دیگر لغو حجاب اجباری و تعدیل قوانین خانواده کافیست. بیش از این مطالبه ای ندارند. اما برای بخش رادیکال و برابری طلب آن مقوله آزادی زن بسیار فراتر می رود. برنامه یک دنیای بهتر این حقوق و آزادی را به روشنی تبیین و تعریف کرده است. این برنامه پیشروترین برنامه سیاسی در دنیا است.

در واقع سه جنبش اصلی اجتماعی درون جامعه، ملی – اسلامی، ناسیونالیسم پرو غرب و کمونیسم کارگری درون جنبش آزادی زن نیز حضور دارند. به منظور تفکیک اینها من کل این جنبش را جنبش حق یا حقوق زن می خوانم و بخش رادیکال و ماکزیمالیست آنرا جنبش آزادی زن.

لیلا ارغوانی: قوانینی درباره حقوق زن در قانون اساسی هست که حکومت عنوان می کند این قوانین طبق اسلام و تغییر ناپذیر است. در این صورت جنبش حقوق زن برای تغییر آنها چه می تواند انجام دهد؟

آذر ماجدی: مبارزه، عقب نشاندن رژیم اسلامی و در نهایت سرنگونی رژیم اسلامی. تغییر قانون، یک پدیده سیاسی است که به مقوله قدرت سیاسی مربوط می شود. تغییر توازن قوای سیاسی بنفع خود و در تحلیل نهایی تصرف آن راه ایجاد تغییرات اساسی اجتماعی و سیاسی است.

این مبارزه و مقاومتی که خارج از اراده من و شما در جامعه جریان دارد، این توازن قوای سیاسی را تغییر می دهد، به این صورت که مشاهده می کنیم علیرغم اجباری بودن حجاب و قوانین تنبیهی سخت در صورت عدم رعایت آن، وضعیت حجاب اسلامی به این صورت درآمده است؛ به همه چیز شبیه است، بجز حجاب اسلامی. لغو حجاب اسلامی در قانون نیاز به سرنگونی رژیم اسلامی دارد، اما به سخره کشیدن آن پدیده ای است که با تغییر توازن قوا کسب شده است.

رژیم اسلامی بدون حجاب اسلامی و آپارتاید جنسی قابل تصور نیست. اما مردم عملا آنرا به یک پدیده صرفا سمبلیک بدل کرده اند. مردم و رژیم این توازن قوار را بصورت بیان نشده برسمیت شناخته اند. بعضا رژیم برای اینکه بگوید: “من هستم” یورشی می آورد و جنگ در سنگری آغاز می شود، لیکن رژیم اسلامی می داند که قادر نیست حجاب اسلامی واقعی را بر سر زنان کند. حاصل مبارزه جنبش های اجتماعی تغییر توازن قوای سیاسی است. به میزانی که جریان رادیکال، انقلابی و آزادیخواه دست بالا تری پیدا کند، این توازن قوا بیشتر بنفع آزادیخواهی و برابری طلبی و بسوی سرنگونی کامل رژیم اسلامی می چرخد.

این یک امر روشن و مسلم است که سرنگونی رژیم اسلامی شرط لازم دستیابی به آزادی و برابری زن و مرد است. جنبش آزادی زن یک ستون محکم جنبش سرنگونی است. اگر ما از “انقلابی که رنگ و بوی زنانه دارد” صحبت می کنیم، از اینرو است. باین خاطر که جنبش آزادی زن یک ستون اصلی جنبش سرنگونی در ایران است.

* این متن بر مبنای مصاحبه رادیو پرتو با آذر ماجدی تهیه شده است. مصاحبه رادیویی و متن کتبی آن توسط لیلا ارغوانی و شیدا ارغوانی تهیه شده است.