دین افیون توده ها است
با “افیون” چه باید کرد؟
آذر ماجدی
شاید بتوان گفت که دین قدیمی ترین سیستم معنوی-عقیدتی- فلسفی عامیانه است. دنیا و انسان فقط مادی نیستند. معنویات یک بخش مهم دنیا و انسان است. تلاش برای تعریف و تعبیر و توضیح جهان، طبیعت و هستی به دین شکل داده است. دین، بیک معنا، روایت ایدئولوژیک از دنیا و مناسبات آنست. دین قدیمی ترین ایدئولوژی است که با حفظ اساس و ارزش مصرف اولیه با نظام های گوناگون همراه و متحول شده است. چند هزار سال دنیا را تعریف و باز تعریف کرده است، مناسبات و جامعه را تعریف و توجیه کرده است. “این دولت و این جامعه دین را تولید می کند که یک آگاهی وارونه از جهان است، زیرا آنها یک جهان وارونه هستند… دین نظریه کلی جهان است.” (مارکس، پیشگفتار به فلسفه هگل.) دین در عین حال پرچم ستمگر و تحت ستم، سرکوبگر و سرکوب شده در نبرد برای حاکمیت و شورش علیه ستمگر بوده است. دین را باید بعنوان دو پدیده نگریست. ۱) دستگاه دینی یا “صنعت دینی” بعنوان یک ستون محکم حفظ وضع موجود. ۲) بعنوان یک سیستم معنوی- عقیدتی که مارکس آنرا “آگاهی وارونه” می نامد. مارکس در سال ۱۸۴۴ نوشت: “رنجِ دینی همزمان بیان رنج واقعی و مبارزه علیه رنج واقعی است. دین آه مخلوق مظلوم، قلب دنیای بی قلب و جان شرایط بیروح است. دین افیون مردم است.”
شیوه برخورد ما به دین
برخورد ما به دین باید این دو وجه یا خصیصۀ دین را در نظر بگیرد: دین بعنوان ستون حفظ نظم استثمارگر حاکم و دین بعنوان یک دستگاه عقیدتی که دنیای معنوی- ذهنی انسان را می سازد. حکومت از دین برای اشاعه خرافه، ترس، توهم، منبع نفرت پراکنی استفاده می کند. حتی در دموکراسی غرب، که اصل جدایی دین از حکومت تا حدودی رعایت می شود*، دستگاه مذهب، یعنی کلیسا، نقش مهمی در حکومت دارد. توسط دولت و بعضا مالیات های مستقیم از مردم تامین می شود. طی ماه های اخیر با آغاز نسل کشی اسرائیل در غزه شاهدیم که نقش و قدرت مذهب بشدت تقویت شده است، مسیحیت و یهودیت بعنوان دو رکن روحانی و قانونی در جامعه برجسته شده اند. جنگ مسیحیت و یهودیت با اسلام بعنوان یک جنگ علنی طرح شده است.
مبارزۀ ما با دستگاه دین مبارزه ای علیه حکومت و نظام حاکم است. بقول مارکس “بنابراین، مبارزه علیه دین بطور غیر مستقیم مبارزه ای است علیه آن دنیایی که دین رایحۀ معنوی آنست.” سرنگونی دستگاه دین بدون سرنگونی نظام حاکم، سرمایه داری، غیر ممکن است. تاریخ نشان داده است که چگونه رادیکالترین مبارزات علیه دین عملا عقب نشان داده شده است. مبارزات انقلابیون و ضد مذهبیون در قرن هجده در فرانسه، مبارزات ضد مذهبی در روسیه و شوروی گواه خوبیست بر این واقعیت.
مبارزه علیه دین بعنوان یک دستگاه فکری – عقیدتی یک مبارزۀ روشنگرانه و آگاهگرانه در کنار مبارزه علیه نظم حاکم و ایدئولوژی آنست. برای زدودن خرافات و توهمات مذهبی، باید ریشۀ بازتولید این خرافات را خشکاند؛ و اثباتا آگاهی را در جامعه رواج داد. در شرایطی که ما بتوانیم قدرت را بدست گیریم، مبارزه با مذهب یک پروسه سریع خواهد بود. با از بین بردن نیاز جامعه به دین، چه در سطح حکومت بعنوان ابزار فریب، چه بعنوان عقاید بعنوان ابزاری برای التیام درد جهان دردناک.
آگاهگری یا تحریک
روش ما کمونیست ها در مبارزه علیه مذهب نه تحریک مردم، بلکه ارتقاء آگاهی است. دانش علمی چندانی لازم نیست تا تشخیص داده شود که تحریک یک روش مخرب و مضر است. تحریک ضد دینی از تاثیر و نفوذ دین در جامعه نمی کاهد؛ فقط تنش و خصومت را افزایش می دهد. یک شرایط دفاعی در معتقدین بوجود می آورد که نه به آگاهی، بلکه به غرق شدن بیشتر در خرافه می انجامد.
روش های بعضا بسیار تحریک آمیز و مخرب برخی جریانات ضد اسلامی ایرانی، مسلمان نسب یا غربی، بطور نمونه آتش زدن قران در تظاهرات با حمایت کامل پلیس، نه تنها موجب کاهش اعتقاد به اسلام نشده، بلکه بعضا موجب تقویت و رشد آن شده است. بحث بر سر آزادی بیان نیست. بحث بر سر یک مبارزه آگاهانه برای ایجاد تغییرات مثبت است. ضمنا باید توجه داشته باشیم که فضای سیاسی – ایدئولوژیک در ایران با سایر کشورهای مسلمان نشین متفاوت است. در ایران تحت حاکمیت یک رژیم جنایتکار و فاسد اسلامی بدنبال یک انقلاب چپ شکست خورده، فضای فکری متفاوت است. اسلام پشم و پیله اش نزد بخش وسیعی از مردم ریخته است. جنبش ضد اسلام و ضد مذهب در ایران قوی است. جنبش علیه حجاب اسلامی و آپارتاید جنسی ریشه دار است. تمام این فاکتور ها در برخورد ما به مذهب و مشخصا اسلام در جامعه ایرانی تفاوت ایجاد می کند.
باید توجه داشته باشیم که با حاکم شدن تز “جنگ تمدن ها” جنگ تمدن غرب، یعنی مسیحیت و یهودیت در برابر اسلام، و عقب نشینی دو جنبش اصلی فعال در مبارزه علیه اسرائیل و امپریالیسم، یعنی ناسیونالیسم و چپ و سوسیالیسم، اسلام بعنوان جنبش سیاسی اصلی به میدان آمده است. خلاء ایدئولوژیک و سرمایه گذاری آگاهانۀ غرب روی جنبش و تروریسم اسلامی، موجب پیشروی اسلام شده است. اکنون فعالترین جنبشی که در صحنه حاضر می شود، جنبش اسلامی یا بهتر است بگوییم مسلمان است. نزد مردم، اسلام به یک بخش طبیعی جنبش سیاسی بدل شده است. این جنبش به معنای فرهنگ لغاتی آن اسلامی نیست، بلکه اسلام را بخشی از هویت خود می شناسد.
آنچه بعضا به سهو یا عمد از جانب فعالین جنبش ضد اسلامی نادیده گرفته می شود، تفاوت دو مقوله اسلامی و مسلمان است. اسلامی از آغاز جنگ دو قطب تروریست، معنای ویژه ای پیدا کرده است. کمی دقت کنید، لفظ اسلامی چه چیز را به ذهن می آورد؟ اسلامی یعنی “تروریست، آدمکش، لات، بدتر از حیوان”. تعمیم این تصویر به مردم مسلمانی که به اسلام اعتقاد دارند، نتیجه سیاست جنگ تمدن های غرب است. تحریک مسموم برای نفرت پراکنی است. در نتیجه چنین سیاستی است که شاهدیم طی دو دهه اخیر بخش قابل توجهی از زنان جوان از محیط های مسلمان حجاب را برگزیده اند. اشتباه است اگر تصور شود که تمام این زنان با حجاب با زور حجاب دار شده اند. بخش قابل توجهی حجاب را بعنوان یک ابزار و سلاح دفاعی برگزیده اند. نه دفاع در مقابل تجاوز! بلکه در دفاع از حرمت و اعتبار خانوادگی و ریشۀ خود در مقابل این هجوم توهین آمیز و تحریک آمیز غرب/مسیحیت/یهودیت محور. حجاب برای برخی حکم سند هویت و سمبل غرور و افتخار نژادی- قومی یافته است. برای بخشی از مسلمانان خاورمیانه اسلام و ناسیونالیسم با یکدیگر تنیده شده است؛ عملا به یک ایدئولوژی واحد بدل شده است. همانگونه که غرب، عرب و مسلمان را با هم مترادف کرده است؛ نزد مردم منطقه نیز پروسۀ مشابه ای طی شده است. همانگونه که حجاب برای رژیم اسلامی حکم بیرق ایدئولوژیک و هویتی دارد؛ برای بخش قابل توجهی از جنبش ضد امپریالیستی ضد اسرائیلی نیز حجاب به مقام بیرق ارتقاء یافته است.
تحریک روشی بس مخّرب در مبارزه علیه هر نوع عقیده و اعتقاد و بویژه دین است. علاه بر محکم کردن ریشه اعتقاد مذهبی، هول دادن معتقد به خرافه بیشتر، جامعه را به تخاصم و ستیز می کشد. در طول تاریخ قدرت های حاکم از اختلافات مذهبی برای ایجاد جنگ و قتل عام و نسل کشی استفاده کرده اند. با تحریک و توهین آگاهی بوجود نمی آید، خرافه و ترس رشد می کند. هیچ میزان تحریک علیه حجاب و زن محجبه، حجاب را از بین نمی برد. تنها راه مبارزه با مذهب، مبارزه با ریشه وجودی آن، یعنی نظام حاکم و گسترش آگاهی و تغییرات قوانین مدنی است.
مسمومیت این جنبش تحریک علیه اسلام بویژه در ماه های گذشته برجسته شده است. طی نزدیک به ۸ ماه قتل عام مردم غزه توسط دولت یهودی اسرائیل به بهانه حملۀ حماس یک جریان اسلامی، تبلیغات حکومتی در غرب بشدت نسبت به مردم مسلمان تحریک آمیز و تبعیض آمیز شده است. دولت ها، توسط رسانه ها و متفکرین و فعالین سکولار- آتئیست عملا به جان مردم مسلمان افتاده اند و زندگی را بر آنها سخت نموده اند. ظاهرا جنبش سکولار- آتئیست در غرب و جنبش تحریک و ریشخند اسلام تمام قد در دفاع از دولت یهودی اسرائیل و تمدن و فرهنگ مسیحیت به میدان آمده اند تا مواد ایدئولوژیک – سیاسی جنگ صلیبی آتی را فراهم کنند.
*بغیر از فرانسه، و آمریکا و اخیرا سوئد سایر کشورهای غربی رسما سکولار نیستند. و می بینیم که آمریکا چگونه تمام اصول سکولاریسم را عملا و رسما کنار گذاشته است.