آذر ماجدی
ظاهرا خیزش های توده ای پیام آفرین هستند. در چند سال اخیر که جامعه ملتهب و در حال جوشش و خروش بوده است پسر شاه سابق پیام آفرین شده است.
جنایتی عظیم در آبادان بوقوع پیوست. رژیم جانیان و دزدان اسلامی بار دیگر جنایت آفرید و ده ها نفر را در زیر آوار مدفون کرد. مردم بجان آمده در آبادان به خیابان آمدند تا نفرت و انزجارشان را از این دزدان و جانیان اعلام کنند؛ صد ها نفر با تمام قوا فریاد زدند: “مرگ بر خامنه ای!” این شعار نبرد مردم با رژیم جنایتکار اسلامی را قدمی به پیش برد. در شهرهای مختلف مردم در همبستگی با داغدیدگان آبادن به خیابان ها آمدند و نفرت و انزجار شان را از رژیم اسلامی اعلام کردند. رژیم به هراس افتاد و داستان سرایی دروغین سر داد؛ مردم سریعا دستش را خواندند و در خیابان دروغش را افشاء کردند. جنایتکاران مستقیم پا به فرار گذاشتند. پسر شاه سابق نیز کوشید که از درد و رنج و خشم و انزجار مردم برای خود باری ببندد. خواب نما شد و پیام رژیم چنج داد. قشون رسانه ای دست راستی رژیم چنجی نیز بسیج شدند و همزمان پیام را در بوق کردند.
همه بوی الرحمان رژیم اسلامی را شنیده اند. وارد پرده آخر سرنوشت این جنایتکاران کثیف شده ایم. شرایط خطیر است. رژیم اسلامی لرزه مرگ بر اندامش افتاده و حتی خامنه ای دیگر نتوانست برای مردم کُرکُری بخواند. رسانه های دست راستی نیز همه به خط شدند تا سیاست رژیم چنج را پیاده کنند. دارند می کوشند رژیم سابق را برای مردم مقبول کنند. اخبار دروغین و بعضا اغراق شده از اعتراضات مردم پخش می کنند تا روایتی دروغین را بر جامعه و جنبش اعتراضی و سرنگونی طلب حاکم کنند. می کوشند مردم از فقر و استثمار، سرکوب و خشونت، فساد و جنایت به جان آمده را خواهان رژیم دزد و جنایتکار و سرکوبگر پیشین که در جنبشی مشابه به زیر کشیده شد، جلوه دهند. بورژوازی کارش اینست استثمار می کند، می زند و می کشد و زمانی که مردم بجان می آیند و برای به زیر کشیدن نظام حاکم بپا می خیزند، مشغول سناریو سازی می شود و روایت های دروغین بخورد مردم می دهد. البته مردم نیز پاسخ این سناریو های دروغین را در همان خیابان دادند: شعار ” نه شاه میخوایم، نه رهبر، نه بد می خوایم نه بدتر” پاسخ مردم هشیار به این اراجیف بود. باید هشیار باشیم وگرنه این روایت های دروغین می توانند به حقیقتی تلخ بدل شوند.
بیش از یک قرن است که مردم در ایران برای یک دنیای بهتر مبارزه کرده اند؛ خیزش های متعدد سازمان یافته است، انقلاب کرده اند و هر بار این انقلابات توسط سیاست های رژیم چنجی وقت به شکست کشیده شده است. اسلام و سلطنت را یکی در میان بر مردم حاکم کرده اند. این بار هنوز از بخت خود مطمئن نیستند و لذا مترصدند؛ هنوز تصمیم قطعی برای دخالت نگرفته اند؛ زیرا علیرغم اخبار و تبلیغات دروغینی که رسانه های متعددشان پخش می کنند، می دانند که بخش اعظم مردم، کارگران، زحمتکشان و محرومین رژیم سابق را نمی خواهند. علیرغم سرکوب خشن و سانسور گسترده آگاهی سیاسی در جامعه از آنچه تلاش می شود نشان داده شود، عمیق تر است. در بطن جامعه خواست ضد کاپیتالیستی عمیقی خفته است. طبقه کارگر ایران آگاه است و خواهان سرنگونی سرمایه داری؛ سوسیالیسم در میان طبقه کارگر جایگاه مهمی دارد. طبقه کارگر در این چهار سال اخیر بدفعات نشان داده است که ضد سرمایه داری است و خواهان یک نظام شورایی.
این خصلت جامعه ایران را هم جنبش دست راستی ایرانی و هم قدرت قبله گاه شان که در تحلیل نهایی باید پروژه رژیم چنج را پیاده کند، بخوبی تشخیص می دهند. نمایش های مضحکی که هر از چندگاهی به اجراء در می آورند از همین آگاهی و برای تغییر این شرایط است. مردم علیه فقر و گرسنگی به خیابان می آیند، گروه کُر دست راستی به راه می افتد و از “کَرده خود” ابراز پشیمانی می کند؛ از انقلابی که هیچ نقشی در آفرینش آن نداشته است ابراز پشیمانی می کند. مضحک است و فقط بیانگر استیصال شان. نوکران و پادوهای دست راستی نان به نرخ روز خور یکی پس از دیگری در تلویزیون های دست راستی حاضر می شوند و ابراز پشیمانی می کنند. مردم علیه فقر و استثمار اعتراض می کنند، اینها اعلام می کنند که نگویید گرسنگی، مردم آزادی می خواهند! گویی اینها بویی از آزادی برده اند. اما این به صحرای کربلا زدن برای آنست که می دانند مبارزه علیه فقر و گرسنگی و نابرابری دامن خود آنها را هم می گیرد. دارند به این ترتیب دفع شَر می کنند.
پسر شاه سابق نیز در هر دوری از اعتراضات توده ای گویی خواب نما می شود و پیامی به مردم می دهد؛ این پیام ها بعضا انسان را بیاد آخرین پیام پدرش می اندازد که به مردم گفت: “صدای انقلاب تان را شنیدم” و پس از آن کفش و کلاه کرد و با میلیون ها دلار پول و صندوق طلا و جواهر از کشور پرواز کرد. گویی قرار است این پیام های هر از چند گاهی پسر شاه سابق را به شاه آینده بدل کند! این آن سناریویی است که بورژوازی ایرانی و اربابان شان در کاخ سفید برای مردم طرح ریزی می کنند. این سناریو هنوز بسیار غیر محتمل بنظر می رسد. اما کار ما کمونیست ها و آزادیخواهان است تا اطمینان حاصل کنیم که برای همیشه غیر محتمل باقی می ماند.
نفرت عمیقی که این دست راستی ها لمپن وار نثار کمونیست ها می کنند از جایگاه جنبش کمونیستی در جامعه نشات می گیرد. راست و چپ دارند به کمونیسم و چهره های کمونیستی بد و بیراه می گویند؛ روی شعبان بی مخ را سفید کرده اند! باید پرسید اگر کمونیسم در جامعه جایی ندارد، چرا اینقدر خون خود را کثیف می کنند و انرژی صرف فحش دادن به کمونیست ها می کنند؟ اینهمه پول و امکانات دارند اما بشدت ضعیف اند. چرا؟ چون جایگاهی در جامعه و در میان مردم ندارند. اینهمه تبلیغات روزمره از چندین رسانه نیز دردی از شان دوا نکرده است. آویزان شدن به رضا پهلوی خود بیانگر ضعف و استیصالشان است. تنها دلیلی که به رضا پهلوی آویزان شده اند، اسپرم پدری ایشان است. هیچ نشانه و خصلت دیگری او را شایسته رهبری نمی کند. خودش هم زیاد حال و حوصله رهبری ندارد؛ ترجیح می دهد با میلیون ها دلاری که پدرش برایش دزدیده است خوش باشد و به کازینو برسد.
اپوزیسیون دست راستی بشدت مفلوک است. هنوز نتوانسته است اربابانش را قانع کند که لیاقت نقش بازی کردن در نمایش رژیم چنج را دارد. این بعهده طبقه کارگر و جنبش کمونیستی است که اجازه ندهد این سناریو هیچگاه پیاده شود. سازماندهی جنبش اعتراضی توده ای و کارگری باید در راس وظایف ما قرار گیرد. افشای روایت های دروغین دست راستی و رژیم چنجی یک امر مهم مبارزه طبقاتی در شرایط کنونی است.