گفتمان تئوریک
مقوله خانواده و رابطه جنسی آزاد بحث برانگیز ترین مقولات در عرصه تساوی جنسی محسوب می شدند. مارکس و انگلس درباره خانواده در آثار مختلفی بحث کرده اند. گذشته، حال و آینده آنرا مورد تحلیل قرار داده اند. اما در مورد آینده خانواده، یعنی خانواده تحت سوسیالیسم و کمونیسم مباحث نمی تواند کاملا روشن باشد. در چهارچوب تئوری مارکسیستی می توان یک تحلیل شماتیک بدست آورد و فرضیاتی را بر این مبنا استنتاج کرد، اما تحولات کنکرت در این عرصه را باید به شرایط واقعی و عینی سپرد. یک چیز، اما، روشن است: بدنبال تغییر ساختار اقتصاد سیاسی جامعه، خانواده دستخوش تحولات جدی و عمیق خواهد شد. در نتیجه یک بحث داغ در مورد آینده خانواده، مناسبات میان زن و مرد و رابطه اولیاء و فرزندان، بویژه در سالهای اولیه انقلاب درگرفت.
در میان تئوریسین های بلشویک، برخی بر این نظر بودند که مانند دولت، خانواده نیز تحت کمونیسم از میان خواهد رفت. بطور مثال بوخارین، کریلنکو، لوناچارسکی، تروتسکی و کولونتای در مقطعی بر این نظر تاکید داشتند. کولونتای نوشته است: “خانواده ضرورت خود را از دست می دهد. وجودش برای دولت ضروری نیست، زیرا اقتصاد خانگی دیگر برای دولت مفید نیست؛ اقتصاد خانگی کارگران زن را از کارهای مفید مولد دور می کند. خانواده ضرورتش را برای اعضای خانواده از دست می دهد، زیرا وظیفه دیگر خانواده، نگهداری و پرورش کودکان را جامعه تدریجا بعهده می گیرد. [بعلاوه] مادر- کارگر دارای آگاهی اجتماعی به نقطه ای می رسد که دیگر میان فرزند خود و فرزند دیگری تفاوت قایل نخواهد شد و می پذیرد که از این پس همه فرزندان ما، فرزندان روسیه کارگری کمونیست خواهند بود.” (نقل شده در ای اچ کار، سوسیالیسم در یک کشور، جلد ۱، ص ۳۱ )
کنت گیگر بر این نظر است که اکثر اعضای حزب نظر اسلپکوف، یک عضو با نفوذ تشکیلات حزب در لنینگراد را که در جزوه ای با عنوان “خانواده و ساختمان سوسیالیسم” عنوان شده است را قبول داشتند:
“ایدئولوگ های بورژوا فکر می کنند که خانواده یک پدیده ابدی است و نه یک نهاد گذرا. آنها بر این تصور اند که مبنای خانواده رابطه جنسی است و این رابطه تا زمانی که دو جنس در قید حیات اند وجود خواهد داشت و از آنجا که زن و مرد تحت سرمایه داری و سوسیالیسم به یک شکل زندگی می کنند، پس موجودیت خانواده اجتناب ناپذیر است. این یک تصور کاملا اشتباه است. البته رابطه جنسی همواره وجود داشته و وجود خواهد داشت. اما این مساله هیچ ربطی به اجتناب ناپذیری خانواده ندارد. بهترین مورخین فرهنگ موکدانه تثبیت کرده اند که در دوره اولیه خانواده وجود نداشته است. …
همانگونه که همراه ناپدید شدن طبقات و انحلال تضاد طبقاتی، دولت ناپدید می شود، بهمانگونه همراه با تحکیم اقتصاد سوسیالیستی و رشد مناسبات سوسیالیستی، خانواده زوال می یابد…. [تا آن زمان] ما نباید خود را در خانواده محبوس کنیم، بلکه باید از پوسته خانواده بیرون بیاییم و وارد جامعه سوسیالیستی شویم. خانواده شورایی معاصر تخت پرشی است که باید از آن به آینده بپریم. همواره بکوشیم که کلیت خانواده را به نهاد های عمومی منتقل کنیم.” (نقل شده در کنت گیگر، خانواده در روسیه شوروی، صص ۴۴-۴۵.)
قوانین خانواده شوروی و اهداف آن
اولین قوانین خانواده شوروی بروشنی نظر انتقادی بلشویک ها نسبت به نهاد خانواده را بیان می کند. تا آنجا که به موقعیت زن و کودک مربوط می شد، خانواده کانون استثمار، سرکوب و تحقیر محسوب می شد. از نظر بلشویسم، تمام انرژی، وقت و احساس تعهد زن وقف خانواده می شد. بعلاوه، خانواده یک نهاد محافظه کار بود که ارزشهای سنتی و عقب مانده را در خود حمل می کرد. از نظر بوخارین خانواده “محافظه کار ترین سنگر نکبت نظم کهن بود.” کومسومول (اتحاد کمونیست جوان) در برنامه مصوب ۱۹۲۰ خود “محافظه کاری اولیاء” را در کنار “نفوذ کشیشان و کولاکها” بعنوان فاکتورهای مانع توسعه پیشروی جوانان از منشاء دهقان قرار داد. (نقل شده در ای اچ کار صفحه ۳۰.)
محافظه کاری خانواده بخصوص در رابطه با موقعیت زنان پدیدار می شد. لذا برای ایجاد تغییرات پایه ای در موقعیت زنان ضروری بود که خانواده موجود متحول شود. قوانین اولیه شوروی با این هدف تصویب شد. تضعیف پیوندهای مذهبی، اقتصادی و حقوقی خانواده هدف اصلی قوانین بود. قوانین خانواده تغییر نقش خانواده و جایگاه زن در آنرا مد نظر داشت. لغو حق ارث گذاری و اضمحلال نقش اقتصادی مولد خانواده موجب تضعیف پایه اقتصادی خانواده می شد. بعلاوه اجتماعی کردن خدمات خانگی و نگهداری و پرورش کودکان نقش اصلی خانواده را متزلزل می کرد. این تحولات بنوبه خود زنان را آزاد می کرد تا در در زندگی وسیعتر اجتماعی و اقتصادی نقش بازی کنند و نقش ایدئولوژیک خانواده در حفظ ارزشهای سنتی که مانع تولد زن نوین بود را متزلزل می ساخت.
تغییر مناسبات قدرت درون خانواده یک هدف دیگر بود. قانون از طریق تعیین حقوق و وظایف برابر برای مادر و پدر، با اعطای مسئولیت های اقتصادی جدید به زنان و تصویب اقدامات بمنظور تسهیل تحقق حقوق جدید کوشید ازدواج بدلایل اقتصادی را مضمحل کند. موقعیت برتر مرد بعنوان “سرپرست خانواده” به مصاف طلبیده شد. تثبیت ازدواج مدنی و برسمیت شناسی قانونی صرفا ازدواج های مدنی، آسان کردن قانون طلاق و اعطای حق طلاق به ذوجین یک ضربه مهم به مذهب بود. همچنین کمپین هایی علیه کتک زدن زن و تنبیه بدنی کودکان سازمان داده شد. ضمنا آزمایش هایی برای یافتن متدهای پیشرو آموزشی در دستور گذاشته شد.
خصلت انقلابی و رهایی بخش قوانین خانواده شوروی غیرقابل بحث است، بویژه با در نظر گرفتن دوره ای که این قوانین تصویب شد. این یک واقعیت است که این قوانین همانگونه که ای اچ کار، مورخ سرشناس شوروی عنوان کرده است، قوانین سوسیالیستی نبودند: “باجراء در آمدن قوانین دوره اول حکومت شورایی در مورد ازدواج و خانواده، مانند قوانین اولیه اقتصادی مشخصا ماهیت سوسیالیستی نداشتند و طبق نظرات بورژوا رادیکال در بسیاری کشورهای غربی هم قابل تائید بودند.” از نظر تئوریک این بحث درست است. اما در عمل هیچ کشور غربی نزدیک به یک قرن پس از انقلاب اکتبر، تمام این قوانین را در کلیتش بتصویب نرسانده است. زیرا نهاد خانواده در شکل کنونیش رابطه تنگاتنگی با نهاد مالکیت خصوصی چه از نظر اقتصادی و چه ایدئولوژیک دارد. دولت کارگری موفق به تصویب چنین قوانینی شد، زیرا به اضمحلال و نابودی کلیت نظام بورژوایی کمر بسته بود.
تصویر زن نوین انقلابی
ادبیات هر دوره ای یکی از بهترین منابع برای درک روندهای جدید، شکل گیری اخلاقیات و ارزشهای نوین است. یک وجه فرهنگ نوین در حال تولد و شکل گیری تلاش برای تعیین خصوصیات زن انقلابی نوین بود. تعریف زنانگی در فرهنگ انقلابی تغییر کرد. “نویسندگان دوره اولیه شوروی برای به تصویر کشیدن زن قهرمان نوین با رد تصویر رومانتیک ویکتورین ظرافت و شکنندگی زنانه و زن خانواده طبقه متوسط (که بهر صورت از فرهنگ زن دهقان روسی کاملا بیگانه بود) به سنن پرولتری رجوع کردند. این قهرمان یک زن قوی و مستقل و متعهد بود که علائق شخصی اش را تابع شرکت فعال در زندگی اقتصادی و اجتماعی می کرد.” (گیل وارشاوسکی لاپیدوس، “تساوی جنسی در سیاستهای شوروی” در زنان در شوروی، ص ۸۴ ) یک اثر معروف این دوره رمان “سیمان” نوشته فیودور گلدکوف است که این زن جدید انقلابی را در قالب شخصیت زن داستان بتصویر می کشد. داشا چومالوا، زمانیکه شوهرش در ارتش سرخ در جنگ داخلی می جنگید با ژنوتدل در ارتباط قرار می گیرد، ازدواج و بالاخره زندگی بچه اش را قربانی تلاش برای دستیابی به اهداف انقلابی می کند. داشا به سمبل زن نوین کمونیست بدل می شود.
تساوی جنسی برای بسیاری از کمونیست های این دوره بمعنای نقش یکسان زن و مرد بود، بجز بارداری که بناگزیر وظیفه زن باقی می ماند، سایر فونکسیونهای اجتماعی و خانوادگی می بایست یکسان باشد. برای تثبیت این نقش یکسان، اجتماعی کردن وظایف خانگی و نگهداری و پرورش کودکان یک امر واجب محسوب می شد. نزد کمونیستهای این دوره این مساله از چنان اهمیتی برخوردار بود که کولونتای “جدایی آشپزخانه از ازدواج” را تبلیغ می کرد. از نظر او این مساله از اهمیتی یکسان با جدایی کلیسا از دولت برخوردار بود. “در تاریخ زنان، جدایی آشپزخانه و ازدواج یک رفرم عظیم است که بهیچوجه از جدایی کلیسا از دولت کم اهمیت تر نیست.” (آلکساندرا کولونتای، “La dictature du prletariat: le changemet revolutionnaire, )
زندگی کلکتیو: یک آلترناتیو کمونیستی یا پاسخی پراگماتیک
مقوله زندگی کلکتیو، مقوله ای بحث برانگیز در جنبش کمونیستی وقت بود. امر اجتماعی کردن وظایف خانگی و جایگاه آن در آزادی زنان و برابری زن و مرد اولین بار توسط انگلس طرح شد. پس از انقلاب اکتبر بحث حول این مساله و تلاش برای پیاده کردن آن به یک مساله مهم دولت شورایی و یک اولویت ژنوتدل بدل شد. در دوره جنگ داخلی، زندگی کلکتیو بطور مثال مسکن اشتراکی، غذا خوری های عمومی و غیره در شهرهای بزرگ بسیار وسیع و محبوب شد. بطور نمونه در سلهای ۱۹۱۹-۲۰ ، ۹۰% مردم سنت پطرزبورگ و ۶۰% مردم مسکو بطور روتین از غذا خوری های عمومی استفاده می کردند. در ۱۹۲۰، ۱۲ میلیون نفر در کانتین های عمومی غذا می خوردند. در همین سال ۴۰% مسکن در مسکو اشتراکی بود که از “میزان کافی” برق و آب لوله کشی برخوردار بود. لباسشویی یا توسط رختشویان مزد بگیر انجام می شد و یا یک رختشویی مرکزی در محل وجود داشت. در اکثر این خانه های اشتراکی یک آشپزخانه اشتراکی و مهد کودک یا زمین بازی وجود داشت. طبق نظر کولونتای، بویژه در شهرهای بزرگ مردم زندگی به روش اشتراکی را ترجیح می دادند. اما پس از دوره ای که به کمونیسم جنگی معروف شده، زندگی اشتراکی رو به افول گذاشت.
نمی توان براحتی قضاوت کرد که آیا در چند سال اولیه سیستم شورایی، روش اشتراکی زندگی از شرایط اضطراری زمان، جنگ داخلی، کمبود، قحطی و غیره سرچشمه گرفته بود یا از جستجوی انقلابی برای یک روش نوین زندگی، یا هردو عامل ناشی می شد. در این زمینه دو نظر موجود است: یکی توسعه زندگی اشتراکی توسط دولت را راهی برای مقابله با کمبودها و مشقات دوره جنگ داخلی می داند؛ بطور نمونه، پروبراژنسکی نوشته است که دلیل محبوبیت تسهیلات اشتراکی کمبود مواد غذایی و انرژی بود. ای اچ کار در این زمینه برخوردی بدبینانه تر ابراز می کند: “در این وجه کمونیسم جنگی، همچون سایر وجوه، اعتقادات به یاری طلبیده شده بود تا ثابت شود که آنچه در شرایط اضطراری جنگ انجام می گرفت عین اصول والای برنامه سوسیالیستی است.”
همانگونه که در بالا اشاره شد، ایده اجتماعی کردن کار خانگی و نگهداری و پرورش کودکان در کلاسیک های مارکسیستی طرح شده و بعنوان یک روش عالیتر زندگی و برای آزادی و برابری زنان ضروری اعلام شده بود. لنین بارها در سخنرانی یا نوشته هایش از اجتماعی کردن وظایف خانگی بعنوان یک اقدام ضروری دفاع کرده بود. رهبری ژنوتدل همگی از مدافعین سرسخت این روش بودند. در نتیجه اعلام اینکه “اعتقادات به یاری طلبیده شده بود تا ثابت شود آنچه در شرایط اضطراری جنگ انجام می گرفت، عین اصول والای برنامه سوسیالیستی است.” نه فقط بدبینانه، بلکه مغرضانه است. شکی نیست که نیاز مقطع در شتاب بخشیدن به این پروزه موثر بوده است. اما پروژه اجتماعی کردن بسیار پیش از انقلاب اکتبر ترویج می شد. نقل قولی از لنین برای روشن شدن بحث مفید است:
“علیرغم کلیه قوانین رهایی بخش، زنان هنوز برده خانگی اند. زیرا کارهای خًرد زنان را تحقیر، تحمیق و خورد می کند. آنها را به آشپزخانه و گهواره زنجیر می کند و انرژی کاریشان را در یک کار گِل غیر مولد، خرد، اعصاب داغان کن و کسالت آور بهدر می رود. رهایی واقعی زنان، کمونیسم واقعی فقط در مکان و زمانی آغاز می شود که یک مبارزه همه جانبه (توسط پرولتاریایی که قدرت دولتی را اعمال می کند) علیه این خانه داری خرد سازمان یابد و انتقال آن به اقتصاد سوسیالیستی در مقیاس بزرگ انجام گیرد.
آیا ما در عمل بانداره کافی به این مساله توجه می کنیم، مساله ای که هر کمونیستی در تئوری آنرا ضروری می داند؟ البته که نه. آیا ما از این جوانه های کمونیسم که فی الحال در فضا موجودند، باندازه کافی حفاظت می کنیم؟ باز هم پاسخ منفی است. موسسات غذاخوری عمومی، مهد کودک و کودکستان، در اینها نمونه هایی از این جوانه ها را می بینیم؛ در اینها ما ابزار ساده و روزمره ای که قادر به رهایی واقعی زنان هستند، عدم تساوی آنها با مردان را در زندگی عمومی و تولید اجتماعی واقعا کاهش می دهد یا از میان می برد. … اما ما از این جوانه های جدید، آنطور که باید محافظت نمی کنیم.” (لنین، مجموعه آثار، جلد ۲۹، صص ۴۲۹-۳۰)
کولونتای مدافع پرو پا قرص زندگی اشتراکی بود. از نظر او این روش زندگی برای آزادی زنان اجتناب ناپذیر بود. در نظر کولونتای بدون زندگی اشتراکی، بدون اجتماعی کردن کار خانگی و نگهداری و پرورش کودکان، هیچ صحبتی از تساوی زنان نمی توانست در میان باشد. زندگی اشتراکی نه تنها یک روش منطقی تر زندگی محسوب می شد، بلکه همچنین یک روش عالیتر زندگی بود. در واقع کلیت ژنوتدل قاطعانه از توسعه سریع و در مقیاس وسیع تسهیلات زندگی اشتراکی دفاع می کردند. این توسعه نه تنها آزادی زن را به ارمغان می آورد، بلکه همچنین یک روش عالیتر نگهداری و پرورش کودکان جامعه کمونیستی است. در واقع نزد تمام رهبران و تئوریسین های بلشویک، زندگی اشتراکی و تاسیس تسهیلات زندگی اشتراکی بخش غیرقابل انفکاک کمونیسم محسوب می شد.
بنابراین، در دروه کمونیسم جنگی، زمانیکه “شرایط اضطراری جنگ” کاربست فوری چنین اقداماتی را ضروری ساخت، آمادگی ایدئولوژیک همراه با پذیرش جامعه که این روش استاندارد عالیتری است، توسعه سریع تسهیلات اشتراکی را امکانپذیر کرد. مساله اینجاست که در این دوره دو عامل در گسترش محبوبیت زندگی اشتراکی موثر بود: خواست آگاهانه برای ایجاد این خدمات بعنوان یک روش بهتر و عالیتر زندگی بعلاوه مشکلات و مشقات زندگی تحت جنگ داخلی.
اما پس از سپری شدن دوره کمونیسم جنگی و با آغاز دوره ای که به نپ معروف است، این خدمات کاهش یافتند. اعلام شده که کیفیت ضعیف آنها در افول آنها موثر بوده است. قطعا یک عامل دیگر هم در این افول نقش داشته است، مشکلات اقتصادی ای که دولت با آن دست و پنجه نرم می کرد باعث شده بود که برنامه رفاه اجتماعی محدود شود. ولی دولت دیگر هیچگاه با هیجان و حرارت اولیه از این روش و خدمات دفاع نکرد. در واقع در دهه بعدی ارزشهای سنتی خانواده تقدیس شدند. از زمان اعلام اولین برنامه پنج ساله، تنها جنبه تسهیلات اشتراکی که وسیعا گسترش یافت، شبکه تاسیسات نگهداری کودکان بود.
ادامه دارد…