چرا بزرگداشت آل احمد ضروری شده است؟
آذر ماجدی
اطلاعیه ای از طرف کانون نویسندگان در بزرگداشت جلال آل احمد منتشر شده است که به مباحثی میان مدافعین، منتقدین و بینابینی ها دامن زده است. چرا کانون در این شرایط، در سالگرد خیزش انقلابی آزادیخواهانه و برابری طلبانه با نقش برجسته جنبش آزادی زن دست به چنین کاری زده است؟ انتشار این اطلاعیه درست در این مقطع عصبانیت و نقد برخی از هواداران کانون را موجب شده است. بعضا یادآور شده اند که در سالگرد جنبشی که آزادی زن خصلت نمای آن بوده است، چه ضرورتی داشته که از یک زن ستیز و اسلام دوست شامخ یاد و دفاع شود. واقعا چه ضرورتی داشته است؟ از دست شان در رفته است؟ هدفمند منتشر کرده اند؟
دلیل و هدف بزرگداشت از آل احمد
انتشار چنین اطلاعیه ای در این شرایط نمی تواند یک اشتباه لپی باشد. یک یادآوری صرفا عاطفی و نوستالژیک از استاد کبیرشان نیست؛ هدفمند است. اتفاقا عامدانه در سالگرد خیزش انقلابی و رادیکال و چپ یک سال اخیر انتشار یافته است. این جماعت از جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه ای که به خیابان ها آمد ترسید؛ از رادیکالیسمش، از چپگرایی غیر پوپولیستی اش، از تسویه حسابش با اسلام، از ضدیتش با عقب ماندگی و راستگرایی. شاید در مورد برخی این ضرب المثل صادق باشد: باران می خواستند، سیل آمد. این بزرگداشت، یک بیانیه اعلام وفاداری به فرهنگ و سیاستی است که همواره بر کانون نویسندگان حاکم بوده است. (مساله تک تک اعضای کانون نیست، بلکه ایدئولوژی حاکم بر آنست) پوپولیسم، فرهنگ ناسیونالیستی و یا اسلامی، آن چپی که کانون را به آن منتسب می دانند، چپ ناسیونالیست و پوپولیست است. این اطلاعیۀ اعلام برائت کانون نویسندگان از تداعی با آزادیخواهی، ترقیخواهی و ضد اسلامیگری این خیزش و جنبش آزادی زن است. پیروزی این جنبش فقط بساط رژیم اسلامی را بر نمی چیند، بساط کسب و کار این باز پس ماندگان تاریخ مدعی رسالت را نیز کساد می کند. این اطلاعیه ای در دفاع از موجودیت خویش است.
چرا نفرت؟
گفته شده است که نفرت از حکمت محرک این کار نابخردانه بوده است. نفرت بابت چی؟ چرا این نفرت این چنین عمیق است که خانه کانون را به آتش کشیده است؟ آیا عدم پاسخگویی به نقد حکمت، چه در زمان حیاتش و چه در شرایط فقدانش از سر نفرت بوده یا از عجز در پاسخگویی؟ مولفه های این “نفرت” کدامست؟ حکمت با این جماعت و جماعت طرفدار کانون و منتقد این حرکت چه کرده است؟ نفرت شخصی بمعنای آشنایی و معاشرت شخصی نیست؛ نفرت شان از او برای بهم ریختن بساط کاسبکاری شان است. یکی از عقب ماندگی های جامعه ایران همین مقام شامخ دادن به هر کسی است که بلد است یک قافیه بسازد یا با کلمات صد پهلو دو جمله بنویسد که خواننده باید رمز گشایی کند. جامعه بی بضاعتی که هر کس نثرش “خوب” است متفکر می شود. جامعه خفقان زده ای که امکان داده است هر آدم عقب افتاده، نان به نرخ روز خور شهرت طلبی به “سمبل” فکری – ادبی جامعه بدل شود؛ که بعضا به صرف شام و افطاری با خاتمی و روحانی جنایتکار فخر فروشی کنند.
این نفرت از عجز نشات می گیرد؛ عجز در پاسخگویی؛ عجز در دفاع محکم و آبرومندانه از خود؛ وگرنه چرا باید کسی که خود را چپ می داند از یک متفکر چپ متنفر باشد؟ هر میزان اختلاف نظر سیاسی، ایدئولوژیک و اجتماعی نمی تواند این نفرت را توجیه کند. حکمت حقایقی را طرح و افشاء کرده است که بساط بسیاری را بهم ریخته است.
همین مساله که درد کهنه با یادبود از آل احمد سرباز می کند، خود خصلت نماست. شک نیست که حامیان نظرات حاکم در کانون با منصور حکمت اختلاف جدی دارند، آیا نفرت توصیف درستی است یا خیر، می گذاریم خود بگویند. نظرات منصور حکمت نقد ریشه ای تمام ایدئولوژی و سیاستی است که کانون را نمایندگی می کند. بویژه نوشته “ماهواره و آل احمد های پلاستیکی” مشخصا به این صنف پرداخته است؛ عقب ماندگی شان، اسلام پناهی شان، زن ستیزی شان را افشاء کرده است. در این نوشته کوتاه عمق عقب ماندگی فکری، فرهنگی و سیاسی این صنف را تحلیل کرده است؛ این عقب ماندگی را شرق زدگی خواند. (به کسانی که از ترم شرق زدگی آشفته شده اند توصیه می کنیم کتاب غرب زدگی آل احمد را بخوانند، آنچه او غرب زدگی می خواند و تکفیر می کند نظرات یک شرق زده به تمام معنا است).
این عمل کانون نشان می دهد که تحلیل منصور حکمت از این جماعت چقدر درست بوده است و چه عمیق افشای شان کرده است. منصور حکمت به خال زده است و “نفرت” این جماعت از او از همین جا نشات می گیرد. امید داشتند که در فقدانش از او انتقام بگیرند، اما دست بر قضا جامعه، جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی انتقام سختی ازشان گرفت. نشان داد که این جنبش تا چه حد با افکار آزادیخواهانه منصور حکمت تنیده است و منصور حکمت چه درست و عمیق جامعه، جنبش های درون آن، مکانیزم تحرک و رشد این جنبش ها را درک و تحلیل کرده است. حکمت بیش از بیست سال پیش از جنبش های اجتماعی سیاسی تعیین کننده ای درون جامعه صحبت کرد که دشمنی شان با رژیم اسلامی و ایدئولوژی اسلام آشتی ناپذیر است: جنبش آزادی زن، خلاصی فرهنگی و ضد مذهبی سه جنبش اجتماعی، فرهنگی و سیاسی درون جامعه است. او حتی اعلام کرد که “انقلاب آتی می تواند رنگ و بویی بسیار زنانه داشته باشد.” حُکمی که باشکال مختلف نقل قول شده، نقد شده، تحسین شده و بویژه در یک سال گذشته نقل محافل بوده است.
اینهایی که بخود لقب متفکر، ادیب و استاد داده اند حتی توانایی نداشتند که یک نوشته کوتاه مثل همین اطلاعیه بدهند و در مقابل نقد منصور حکمت از خود دفاع کنند. بجای اینکار، در سالگرد یک خیزش عمیقا رادیکال و انقلابی آمده اند از یک آخوند مکلا، از کسی که از شیخ فضل الله نوری دفاع کرده است، از یک زن ستیز رک و آشکار قدردانی کرده اند. این عین تف سر بالاست. و دقیقا همین خاصیت تف سر بالا است که هواداران منتقد کانون را بخشم آورده است. آنها تشخیص می دهند که این کار تائیدی قاطع و محکم بر تحلیل و نظرات منصور حکمت است. برای اینست که کانون را شماتت می کنند و سرکوفت می زنند. آنچه نفرت خوانده شده است، خصومت جنبشی – طبقاتی است. عمیق و ریشه ای است. چپ پوپولیست، چپ بورژوا ناسیونالیست حتی زمانی که به فاصله عمیق جنبش اش با جنبش توده ای واقف می شود؛ وقتی متوجه عقب ماندگی و پوسیدگی نظرات هم جنبشی هایش می شود، باید بنوعی نفرت از حکمت را به میان بکشد.
خیزش انقلابی اخیر رادیکالیسم عمیقی را به نمایش گذاشت. آزادی و برابری آرمان واز شعار اصلی آن بود؛ مبارزه با فقر هدف اصلی دیگر آن. از این روست که ما آنرا جنبشی برای آزادی، برابری و رفاه خوانده ایم. این جنبش گسست عمیقی با جنبش انقلابی ٥٧ دارد؛ اعلام موضع صریحش به آلترناتیو راست و ناسیونالیستی یک وجه برجسته آن بود. کانون نویسندگان با هیچ چسبی نمی تواند خود را به این خیزش و جنبش انقلابی بچسباند؛ نیتش را هم ندارد. این اطلاعیه اعلام صریح جدایی و عدم پیوند کانون با این خیزش و جنبش است. این دفاع مفلوکانۀ مبتکرین و مدافعین اطلاعیه از موجودیتی پوسیده و کپک زده است.
٢٨ سپتامبر ٢٠٢٣